یک. ایران روزهای سختی را در پیش خواهد داشت. نه به خاطر روی کار آمدن آقای حسن روحانی بل به خاطر روی کار آمدن یک جریان؛ جریانی که قائلهی 88 را رهبری کرد، بیقانونی را به حد اکثر خود رساند و تا همین دیروز هم از تقلب حرف میزد ولی امروز میگوید:
اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذرهای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران، دموکراتترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبههای نمیتوانند به آن وارد کنند! (خیلی به خودم فشار آوردم که از لفظ بدی استفاده نکنم برای این مرد.) جریانی که اشرافیت را در بطن خود دارد و شیفتهی پیشرفت و توسعهای منهای عدالتست. جریانی که با اسلامیت مشکل دارد، عصمت را زیر سوال میبرد و حتی بر علیه خدا هم مشکلی برای راهپیمایی ندارد. جریانی که حاضر است تمامقد خم شود تا به اصطلاح کدخدایان جهان، لبخندی حتی کوچک، گوشهی لبشان نقش بندد. و جریانی که... قصه زیاد دارند. قصهای پر غصه. بماند.
دو. باور کنید وقتی سر و صدا و بوق ماشینهای توی خیابان را شنیدم، خوشحال شدم از خوشحالی ِ مردم اما یک لحظه دلم گرفت. اینها خیلیهاشان همانهایی هستند که سال88، جلوی رأی ملت ایستادند و دروغش خواندند و میرشان که قانونقانونکردنش گوش فلک را کر کرده بود، خودمختار، خودش را رئیسجمهور خواند و هر روز دعوت میکرد به اغتشاش و خیاباننوردی و اعتراض. باور کنید وقتی فکر میکنم همین به اصطلاح بزرگانی که پیروز انتخابات امروز شدند، هشت ماه مملکت را درگیر آشوب و تلخی کردند و بعد از آن هم هیچگاه حاضر نشدند به رأی مردم احترام بگذارند، امروز با رأی همین مردم سر کار آمدهاند دلم میگیرد. راستش دلم میگیرد برای رهبری که چهقدر خون ِ دل خورد. دلم میگیرد برای نظامی که علی رغم تمام امانتداریش، به ناحق، به دزدی رأی و دیکتاتوری متهم شد. دلم میگیرد برای رئیسجمهوری که 24 میلیون رأی داشت و هیچکدام از همین آقایان مدعی، به او تبریک نگفت و او امروز به منتخب ملّت تبریک میگوید. دلم میگیرد به خاطر اینکه هنوز نیامده، حرف از مرد شریف و مقاومی میزنند که رأی ملّت را زیر سوال برد و دروغ گفت و به نظام تهمتها زد و بذر تردید را دل خیلیها کاشت... باور کنید خیلی دلم میگیرد...
سه. علی رغم تمام این دلگیریها اما خوشحالم. خوشحالم به آنهایی که دانسته یا ندانسته دروغ ِ بزرگ ِ تقلب بزرگ را باور کرده بودند، ثابت شد که در این نظام، میزان، رأی ملت است. نظامی که به جابجایی ده دوازده میلیون رأی متهم شد، حالا سر چند دههزار دانه رأی هم امانتدار ماند و آقای روحانی تنها با هفت دهم ِ درصد بیشتر از نصف، برندهی این رقابت شد. خوشحالم از اینکه آقایانی که از تریبون نماز جمعه و از داخل مجلس، هی به دروغ گریبان چاک میدادند که ای وای و ای داد که اعتماد مردم سلب شده است، خودشان به پرشور بودن انتخابات اعتراف کردند. اما خب به احتمال قریب به یقین، این حرفهای خوب را زدهاند، تنها به دلیل آنکه نامزد مورد نظرشان پیروز شد، و الا همان آش و همان کاسهی 88 احتمالاً تکرار میشد.
چهار. به فکر رهبرم هستم که باید حداقل چهار سال با این جریان سر کند. به فکر سوریه هستم که چه بر سرش خواهد آمد. به فکر پروندهی هستهای هستم. به فکر اسلامیت نظام و اسلامیت جامعه هستم. به فکر فرهنگمان که همینطور هم بیفرهنگیست، هستم. به فکر این هستم که بر سر قطار به ریلبرگشتهی انقلاب چه خواهد آمد...
پنج. مسلماً انتقادات من از دولت آینده اینجا یا جاهایی دیگر، نوشته خواهد شد. اما من از آن قماش آدمها نیستم که چهار سال منتخب مردم را، رئیسجمهور غیرقانونی میخواندند و دیکتاتور.
شش. باز هم به همهی ملّت ایران تبریک میگویم و امیدوارم آیندهای هر چه بهتر داشته باشد ایران. برای رهبرمان دعا کنیم
دیدگاه شما