ما شکست خورده ایم و این شکست را میپذیریم. بهترین شیوۀ مواجهه با شکست، پذیرفتن آن و درس گرفتن از آن است. ما نیاز نداریم که در واکنش به شکست، کودکوار از حقیقت بگریزیم و برای نپذیرفتن آن خود را و فراتر از خود را به آتش بکشیم. ما نیازی نداریم که در واکنش به شکست، جنون آمیز دائماً فریاد بزنیم: «ما بیشماریم ... ما بیشماریم»! ما بیشمار نیستیم ولی زیادیم! زیادیم ولی نه آنقدر زیاد که بدون همراه کردن دیگران، دیگرانی غیر از خودمان، بتوانیم انتخابات را ببریم.
ما شکست خورده ایم اما دنیا به آخر نرسیده است. خدا هست، آقا هست، نظام هست، بسیج هست، حزب الله هست. رخداد تاریخسازی که با انقلاب خمینی (ره) آغاز شده است، ادامه دارد و با همۀ فراز و نشیبها تداوم خواهد داشت. چه بسا شکست و نزول و افول هم نشئهای از نشآت همین تاریخ باشد و مقدمهای برای صعود دیگری. فلسفه خواندهها حتماً حکایت "مکر عقل" را که هگل میگفت، شنیده اند. ما دیندارها به آن میگوییم: "مشیت الهی"!
ما شکست خورده ایم و طبیعتاً شکست تلخکامیها و تبعات سوء خود را دارد اما دنیا به آخر نرسیده است. یکی از اعضای ردۀ دوم «جامعه روحانیت مبارز» در دهۀ شصت و هفتاد رئیس جمهور ایران شده است. شاید اساساً این مملکت یک دوره ریاست جمهوری به «جناح راست» بدهکار بود! حالا عالیجناب حسن روحانی تحت الطاف پدرخوانده و با کمک کسانی چون ناطق نوری و دیگر عزیزانی که با تقبل زحمت در ستاد دکتر ولایتی به این امر خطیر یاری رساندند (!)، میتوانند اولین دولت کاملاً راستی تاریخ انقلاب را تشکیل دهند. البته باید سهم همپیمانان کارگزار را فراموش نکنند. ما شکست خورده ایم و باید در ماهیت این شکست تأمل کنیم. تلاش میکنم به زودی در مطلب دیگر به این امر بپردازم.
توضیح ضروری: آنچه در این نوشته به عنوان شکست مطرح گردیده در چارچوب مناسبات و محاسبات مادی متعلق به دنیاست. و گرنه، از جهت مناسبات حقیقی عالم که داستان شکست یا پیروزی هر کس را خودش باید جداگانه در ضمیر و وجدان خود حکایت کند.
دیدگاه شما