اسکندر رومی را پرسیدند : دیار مغرب و مشرق را به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک و لشکر بیش از این بوده است و ایشان را چنین فتحی میسر نشده . گفتا به عون خدای عز و جل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم (!!؟ )
و راستی از کجا معلوم ؟! شاید حق با حضرت سعدی ست و ما نمی دانیم . برای ما و پس از این روزگار و از دریچه ی عبور صدها سال به روزگار سعدی می نگریم ماوقع چندان روشن نیست …
حاشیه رفتم ، می بخشید : غرض این که اسکندر و چنگیز و تیمور هم چنان بد نام نیستند که ما خیال می کنیم ، و اگر هم باشند این روزگار می باید گردن فرازی کنند مقابل این یانکی های وحشی .
و راستی تقاص خون آن سیصد نفر مسافر بی گناه ایرباس چه می شود ؟ ! و می شود از آن گذشت ؟ روشن است که نه ! این هم نقطه ی کوچکی ست در دوسیه ی سیاه این وحشی ها ، و ما در روزگاری نه چندان دور تقاص همه شان را از ایشان باز خواهیم ستاند .
و این که نوشتم « نه چندان دور » ؛ نه از روی تعارف ؛ که از صمیم قلب معتقدم مغزهای الکی حضرات توان اداره ی زین بیشتر مملکت شان را ندارد و این بوم و بر نیز دیر نخواهد ماند . دست کم برای ما که زوال سلطنت فخیمه ی هخامنشیان را به دست اسکندر خوش نام (! به تعبیر حضرت سعدی ) دیده ایم چندان مستبعد نیست .
از این ها که بگذرم چنان چه نوشتم امیدم به « مغزهای الکلی » این وحشی ها خیلی بیشتر از خودمان است ! راستی شما در این صف شکسته بسته ی حضرات حزب الله نقطه ی امیدی می بینید … ؟!
به قول مرحوم اخوان :
کاوه ای پیدا نخواهد شد امید !
کاشکی اسکندری پیدا شود …
دیدگاه شما