مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 6. مهر 1393 - 1:08   |   کد مطلب: 14149
محمد ازادی
شهریه
چند سالی هست در نشریه ی استقبال از ورودی های دانشگاه چاپ می شود،
بو

هر سال مهر که می رسید دل چرکین بودم و نگران، نگران از به سر آمدن تابستان و تمام شدن اوقات فراغت، و باز هم مدرسه و تخته سیاه؛ مشق شب و آقامعلم ها! بزرگتر هم که شدیم قصه همین بود همان تخته سیاه و همان نیمکت ها، فقط اسم ها عوض شده بودند؛ دانشگاه ! هر سال مهر که می رسید هوا رو به سردی می رفت ،مادرم لباس های گرمم را آماده می کرد و آغاز می شد برگ ریزان درخت ها! نیمه ابرهای پاییز را دوست داشتم خاصه اگر باران نم نم می کرد، و از خانه تا مدرسه را می دویدم با خش خش برگها و نم نم انگشت های باران، هنوز هم؛ از خانه تا دانشگاه! هر سال مهر که می رسید منتظر بودم تا تلویزیون رژه ی نیروهای نظامی را نشان دهد، و آن همه موشک و تانک و توپ. شیفته ی تانک ذولفقار و موشک شهاب سه بودیم و لحظه شماری می کردیم تمام رژه را تا نوبت به شهاب سه برسد و بعد با دقت گوش کنیم که مجری برنامه از مشخصات آن می گفت. بعد یاد می کرد از آنها که رفتند تا امروز ما برای دیدن شهاب سه هایمان ذوق کنیم.گاهی اســـم هم می آورد، و من همیشه آرزوی دیدنشان را داشتم، هنوز هم. امروز هم می خواهم این شماره را تقدیم کنم به همه ی آن ها که رفتند و شهید شدند. بی مناسبت هم نیست باز هم مهر رسیده است!
مهر رسیده و بازهم مدرسه و دانشگاه و بازهم دانشجویان ورودی جدید، ورودی های۹۳٫ می دانم تازه از هفت خان ثبت نام دانش گاه عبور کرده اید و لابد هنوز هم خسته اید و سرتان گیج می رود. تازه به راهروها و دپارتمانهای تو در توی دانشکده مهندسی رسیده اید! دوستان شما در بسیج دانشجویی دانشگاه روزهای گرم تابستان را می دویدند تا تدارک استقبال از شما را ببینند، تا راهنمایی تان کنند و نگذارند آب در دلتان تکان بخورد! جا دارد این جا به همه شان خداقوت بگویم. بچه ها! باورکنید سخت است شب تا صبح را در ترمینال اتوبوس ها سر کنی و انتظار بکشی دانش جویان شهرستانی را؛که حالا که می رسند خوش آمد گویی کنی و راهنمایی شان … . راستش هنوز هم مهر که می رسد ذوق و شوق دارم ، برای شروع کلاس ها و دیدن دوستانم و آشنا شدن با دوستان جدید و باز هم بسیج دانشجویی و دفتر دانشکده،آن گوشه ی راهرو دپارتمان ها . هنوز هم لحظه شماری می کنم تمام رژه را تا شهاب سه ها را ببینم و هنوز هم آرزوی دیدن شهدا را، و باز هم برگ ریزان پاییز و روزشماری برای رسیدن بهار. «بهار»؛ نه سبز شدن برگ ها، که سبز شدن دل ها! منتظر رسیدن بهار… آی ای بهار ! تو از کدام سمت می آیی … ؟!

برچسب‌ها: 

دیدگاه شما

آخرین اخبار