به گزارش صدای دانشجو به نقل از «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ ارزیابی مسئله نبوغ، تعریف صحیح از آن و نحوه شکوفایی و تقویتش، یکی از پر بحثترین مباحث حوزه انسانشناسی به شمار میرود. به راستی نبوغ و استعداد چه معنایی دارد؟ چه کسی نابغه است؟ آیا عقل به عنوان ودیعهای مقدس که از جانب خداوند به انسانها هدیه شده دارای نواقصی است که بر اساس آن انسانها در قوه عاقله و استعدادهایشان رتبه بندی میشوند؟ انسان عاقل به چه کسی گفته میشود؟ استعدادیابی در ایران چه جایگاهی برای تشخیص مهارتهای افراد در حوزههای تحصیلی و شغلی دارد؟
بر اساس شاخصهایی که از علوم انسانی مبتنی بر انگارههای غربی در جوامع مختلف رواج یافته است، استعداد به توانایی و قدرتهای مرتبط با مادی گرایی خلاصه شده است. استعداد ورزشی، استعداد خلق آثار هنری، استعداد تولیدات علمی، استعداد رو پایی زدن با انواع توپها، استعداد چرخیدن به دور یک نقطه به مدت ۱۴ ساعت و... همگی در زمره استعداد دسته بندی میشوند. پدیدهای به نام کتاب گینس در دنیای امروز از این قبیل استعداد سنجیها سرشار است. کتابی که از ۱۹۵۵ انتشار آن آغاز شده و امروز در آستانه شصتمین سال انتشار آن در ۱۰۰ کشور جهان و در ۲۵ زبان مختلف چاپ میشود.
اما آیا تمام استعدادهای بشر به مسائل مادی خلاصه میشود؟ جهانی که در آن پرورش بعد مادی انسان اصالت پیدا میکند چه نقشی برای استعدادهای روحانی و معنوی انسان قائل است؟ امروز یک هوش به ظاهر خلاق که از طرح ارائه شده توسط آن در برخی از رستورانهای آمریکایی و کانادایی استفاده میشود، این استعداد(!) را از خود به خرج داده است که برای سرو غذا نوعی سوشی را بر روی بدن برهنه مدلهای زن به مشتری ارائه میدهد.
پر واضح است که برای درک مفهوم صحیح استعداد باید چهارچوبهای محکمی را در نظر گرفت. اداره زندگی و ترقی یک جامعه به حفظ توازن میان استعدادهای مادی و معنوی وابسته است. اما نمیتوان در این زمینه بر هر قدرت، توانایی و مهارتی نام استعداد پسندیده نهاد. استعداد زمانی معنای حقیقی مییابد که بتواند ابعاد زندگی دنیایی انسان را در جهت به دست آوردن سعادت ابدی مهیا سازد.
تواناییهای علمی، هنری، ورزشی و... که میتوانند موجب سلامتی، جسم و روان و پیشرفت جامعه به سمت رفاه شوند، بخش قابل قبول استعدادهای مادی هستند و تعالی انسان نیز از مسیر آنها میگذرد. در دنیای امروز و در کشورهای پیشرفته جهان روشهای دقیق و مدرنی برای سنجش تواناییهای انسان در این حوزهها در سنین پایین وجود دارد و بر اساس این روشها پیش از آنکه فرد وارد زندگی تخصصی در دانشگاه یا محل کار شود، میتوان به درستی مهارتهای او را در حوزههای مختلف پیشاپیش تخمین زد.
این فرآیند در ایران چندان کاربردی نیست. مراکز استعدادیابی و مربیان که میتوانند از طریق ارتباط با خانوادهها و مدارس به کشف استعدادهای مختلف کودکان بپردازند، در ایران رواج ندارند و به جز مواردی که به صورت اتفاقی میتوانند استعدادهای خود را کشف کنند، بقیه بر اساس جریان روزمرگی زندگی پا به سنین بالاتر میگذارند و با انواع و اقسام آسیبها مواجه میشوند.
بر اساس پژوهشی که در سال ۹۰ بر روی جامعه آماری دانشجویان کارشناسی دانشگاه اصفهان صورت گرفته بود اعلام شد:«حجم نمونه آماری بررسی شده بالغ بر ۴۶۵ نفر از تمام دانشجویان کارشناسی است که بر اساس دو متغیر جنسیت و رشته تحصیلی انتخاب شدند. حدود ۶۵ درصد پاسخگویان علایق و نظر خودشان را مهمترین عامل تاثیر گذار بر انتخاب رشته معرفی کردند. حدود ۴۰ درصد نیز عنوان کردهاند که در صورت داشتن دانش و شناخت حاضر دوباره رشته فعلی را انتخاب نمیکردند.»
این آسیب به استناد تحقیقات دیگر در دانشگاههای مختلف کشور نشان میدهد که درصد بالایی از دانشجویان از رشته فعلی خود رضایت ندارند. آنها یا به تحمل وضعیت موجود میپردازند و در نهایت وارد شغلی غیر مرتبط با رشتههای خود میشوند یا بعد از مدتی از تحصیل خود به حوزه مورد علاقه و مطابق با استعدادهای خویش میروند.
نداشتن رضایت به معنای این نیست که به عنوان نمونه دانشجویی که از تحصیل در رشته علوم پزشکی پشیمان است، یک دانشجوی بیاستعداد است. اگر این دانشجو میتوانست رشته و موضوعی که در آن استعدادی حقیقی دارد را از ابتدا بیابد و وارد آن رشته تحصیلی میشد، امروز دچار آین آسیبهای روانی نبود.
در کنار این آسیبهای روانی هزینههای بالایی نیز به امکانات زیربنایی و هزینههای فرصت وارد میشود. نیمی از کرسیهای تحصیلی به طور میانگین در رشتههای مختلف دانشگاهی در اختیار دانشجویانی قرار میگیرد که مهارت و استعدادی در آن زمینه ندارند و باید تواناییهای خود را در جایی دیگر شکوفا سازند. از این رو فضای اشتغال کشور با یک بینظمی مزمن مواجه است. مهندسانی که مشاغل مرتبط با علوم انسانی را اختیار میکنند، پزشکانی که طبابت نمیکنند و در کارهای آزاد استعدادهای خود را شکوفا ساختهاند، دانش آموختگانی از علوم انسانی که مشغول کارهای اجرایی شدهاند و مثالهای فراوان دیگری که همگی این روند بیمار در نظام آموزشی کشور را فریاد میزنند.
اما چگونه و از چه زمانی میتوان برای پیشگیری از این آسیب اقدام کرد؟ روانشناسان معتقدند از زمانی که تشخیص راست دست بودن یا چپ دست بودن نوزاد یا کودک مشخص میشود امکان دسته بندی بخشی از احتمالات که این کودک در آنها مهارتهای بیشتری خواهد داشت، فراهم میشود. افراد چپ دست نیمکره راست فعالی دارند که زمینه اصلی آن وجود مهارتهای بالقوه در تصور، تجسم، شناخت رنگ و مسائل هنری است. افراد راست دست نیز دارای نیمکره چپ فعال مغز خود هستند که بیشتر در زمینه ریاضیات، ارتباطات کلامی، منطق و نویسندگی تاثیر دارد.
در صورت آموزش دیدن والدین آنها میتوانند در طول ۷ سال اول زندگی کودک، بر اساس رفتار، گفتار و عکس العملهای او به طور کلی فضای ذهنی و مهارتی او را تشخیص داده و برای بررسی دقیقتر از کمک مشاوران بهره بگیرند. علاوه بر این نقش مهمی نیز برای مدارس و کادر آموزشی آنها وجود دارد. روشهای تدریس، تبحر مربیان نسبت به تشخیص استعدادها و همراهی خانوادهها میتواند از دوره تحصیل سکویی برای اوج گیری صحیح یک دانشجو در دوره تحصیلات دانشگاه بسازد.
اگر چه امروز برای برخی تواناییها در حوزه ورزشی آزمایشهایی کمی از جمله آزمایش ژنتیک باب شده است، اما همچنان در حوزه تشخیص استعداد یک فرد در زمینه علم باید به روشهای تدریس صحیح رجوع کرد. در مسائل ورزشی و فیزیکی در دانشگاههای برجسته دنیا از جمله آمریکا و ژاپن قدمهایی برای تشخیص توانایی یک نوزاد در رشتههای ورزشی خاص برداشته شده است. به نحوی که بدون دخالت در روند رشد کودک بتوان تشخیص داد او در دوره جوانی میتواند در چه رشته ورزشی حائز رتبه جهانی باشد.
علی متولی زاده اردکانی، دانش آموخته ژنتیک در این رابطه میگوید:«امروزه میتوان استعداد فیزیولوژیکی، روانی یا رفتاری انسان ها را از طریق این علم مشخص کرد. بنابراین برای پیش بینی توانایی ها یا ناتوانیها، علم ژنتیک به کمک ما آمده است. در ورزش برای شناخت استعدادهای شکوفا و نهفته، مسائل ژنتیکی اهمیت فراوانی پیدا کرده است و کشورهای پیشرفته در حوزه آزمایشگاهی در تلاش هستند با افزایش کارهای علمی و آزمایشگاهی، بسیاری از هزینههای روش های دیگر در زمینه استعدادیابی را کم کنند و زودتر به نتایجی از قبیل یافتن استعدادهای برنده در ورزش برسند.»
متولیزاده در زمینه فعالیتهای پژهشگران آمریکایی میافزاید:«آنها با این علم درصدد مطالعه روی فرد برای تشخیص رشد ماهیچه ای او هستند. آنها میخواهند استعداد و توانمندی فرد را زودتر پیدا کنند و روی ورزش اختصاصی او برنامه ریزی داشته باشند. تخمین ظرفیت استقامت ریه، توانمندیهای رگ زایی و مطالعه روی توانمندی ماهیچه های تند و کند انقباض و استعداد فرد به صدمه خوردن در حرکات ورزشی مجموعه ای از فعالیت های تحقیقاتی پژوهشگران ورزشی در رابطه با استعدادیابی از طریق مسائل ژنتیکی است.»
در حوزه تشخیص توانایی علمی یک فرد، شرایط متفاوتی وجود دارد. هر چند نمیتوان ادعا کرد که از طریق آزمایشهای بالینی امکان تشخیص دانشمند شدن یا نشدن یک فرد در آینده وجود نخواهد داشت؛ اما بر اساس یافته دانشمندان، ظهور و بروز نبوغ علمی در افراد به طور مستقیم به میزان ممارست آنها وابسته است. در صورتی که برای یک فرد از دورههای مختلف مدرسه زمینه برای انتخاب رشته علمی فراهم شده باشد، دیگر دغدغهای برای تشخیص صحیح انتخاب آینده تحصیلی وجود ندارد.
انتخاب رشته صحیح درسی در دانشگاه به روش تدریس در مدرسه باز میگردد. اگر در دانشگاههای برتر دنیا امروزه موفقیتها و نوآوریهای فراوانی دیده میشود، یکی از مهمترین دلایلش این است که دانشجویان پیشتر در مدرسه مسیر خود را از طریق روشهای صحیح تدریس پیدا کردهاند و دیگر دچار آزمون و خطاهای متعدد در دوره تحصیلات دانشگاهی نمیشوند. بر اساس مقالهای که دکتر پیتر کیو، استاد دانشگاه منچستر انگلیس انجام داده است، روش تدریس درس تاریخ در مدارس ژاپن و انگلیس با یکدیگر مقایسه شدهاند. این مقاله تحت عنوان «تدریس تاریخ فرمانروایی در ژاپن و انگلیس» به بررسی موشکافانه از شاخصهای تدریس در این دو کشور و مقایسه کمی و کیفی آنها پرداخته است.
دانش آموزان درس تاریخ در این دو کشور با تفاوتهای مختلف روش تحلیل و ارزیابی را میآموزند. این روشها کمک میکند تا اگر دانش آموزی در طول دوره مدرسه واکنش خاصی نسبت به این رشته تخصصی داشته باشد به راحتی زمینه بهره برداری از آن برایش فراهم باشد و از طریق معیارهای تخصصی ارزش یابی مورد تشخیص مربیان قرار بگیرد. کیو در مقاله خود نشان میدهد که این روند در انگلیس بسیار قویتر از ژاپن صورت میگیرد و بر اساس یافتههای او تنها در دو منطقه ژاپن، یکی در توکیو و دیگری در روستای کان سایی، سیستم آموزشی مدارس در درس تاریخ روشهای تحلیلی را برای دانش آموزان ژاپنی اجرا میکند.
کیو مینویسد: «در روستای کان سایی معلم بیشتر زمان تدریس را به تمرینات تحلیلی اختصاص میدهد. ابتدا به دانش آموز فرصت داده میشود تا بیندیشد و نظریه خود را بنویسد و پس از آن معلم این نظرات را جمع آوری کرده و در طول کلاس درباره آنها مباحثه انجام میدهد. این روش در دو درس مختلف مورد استفاده قرار میگیرد: یکی در درس تهاجمات مغول در ژاپن و دیگری در درس نظریات مذهبی شین ران، اصلاح طلب دوران میانه بودیسم. این عناوین از خود کتاب درسی هستند اما معلم با روش و تمهیدات خود برای تدریس بهره میبرد. به عنوان مثال، دانش آموزان، یک درس را در زمینه دلایل توانایی ژاپن در شکست دادن مغول در دو فصل میآموزند. در این درس باید این زمینهها را ابتدا با توجه به متن کتاب و سپس با استفاده از اطلاعاتی که از معلم دریافت میکنند بیاموزند. یا اینکه دانش آموزان ۱۰ دقیقه زمان صرف میکنند تا در مورد آنکه چرا شین ران گمان میکرد که انسانهای بد راحتتر از انسانهای خوب میتوانند به بهشت بروند، (یکی از مشهورترین گفتههای مصلحان بودیسم) بیندیشند.»
کیو در مورد بررسیهای خود پیرامون وضعیت تدریس درس تاریخ در مدارس انگلیس نیز مینویسد: «دروس مشاهده شده در انگلیس با ملاحظاتی چند نسبت به دروس مشاهده شده در ژاپن متفاوت است. نخست تمرکز دروس در انگلیس بر تحلیل و تفسیر و ارزیابی است. سئوالاتی که از «چرا» پرسش میکنند، بسیار با اهمیت هستند و دوم آنکه دانش آموزان انگلیسی بیشتر از دانش آموزان ژاپنی فعال هستند. آنها جرأت و حمایت بیشتری در گفتگو کردن نسبت به دانش آموزان ژاپنی دارند؛ علاوه بر این آنها زمان بیشتری را برای پاسخ دادن به سئوالات کتبی که مربوط به مهارتهای تحلیلی، تفسیری و ارزیابی هستند صرف میکنند.
دروسی که در روستای کان سایی ذکر شد، در میان درسهای ژاپن بسیار غیر معمول بود که به دانش آموزان زمانی در حدود ۱۰ دقیقه برای پاسخ به سئوالات تحلیلی و تفسیری اختصاص میداد. در حالی که این امر یک روش معمول در انگلیس است. یکی از نمونههای مرسوم که در طول چندین سال در انگلیس رایج است، این است که دانش آموزان در طول چند دقیقه در مورد دوره پادشاهی انگلیس مینویسند که «چرا تصمیم درباره آنکه چه کسی باید پادشاه شود دشوار بود» یا آنکه «چرا انگلیس به فرمان روایی نیاز داشت»؟
اما آنچه که در مدارس ایران بر سر همین یک رشته درسی میآید، بیان گر فاصله فراوان روش تدریس صحیح در ایران با کشورهای پیشرفته است. رسیدن به مدارج بالای علم در رشتههای علوم انسانی و تربیت نظریه پردازان برجسته در رشتههای مختلف در جوامع پیشرفته حاصل سرمایه گذاری آنها در مدارس است. در حالی که در ایران رشتههای علوم انسانی در مقاطع دانشگاهی تنها برای دانشجویانی مورد اقبال قرار میگیرد که از دست یابی به رشتههای درآمد زا جا ماندهاند.
نقص در روش تدریس تنها در مدارس ایران خلاصه نمیشود؛ بلکه در دانشگاه نیز تداوم مییابد. همان شیوههای تدریس که در مورد دروس علوم انسانی از قبیل فلسفه، تاریخ، علوم اجتماعی و... در دورههای مختلف مدرسه اجرا میشود، در دانشگاه نیز ادامه مییابد و محصل همانند یک دستگاه ضبط صورت به حفظ کردن نظریهها، حوادث و آمار بسنده میکند و در مرحله ارزیابی نیز حفظیات خود را برای کسب نمره ارائه میکند.
از این رو اصلاح فرهنگ تحصیل در خانوادهها و تلاش تصمیم گیرندگان در زمینه تنظیم دروس و روشهای تدریس آنها میتواند به تدریج جامعه علمی کشور را از سستیهای موجود نجات دهد. این تصور که هر دانش آموزی که نمرات خوبی در درسهای ریاضی و فیزیک دارد باید به رشتههای فنی و مهندسی گرایش پیدا کند، یک باور مخدوش در میان افکار عمومی جامعه است. دانش آموزان در سنین نوجوانی توان تصمیم گیری صحیح را ندارند و این مسئولیت خانواده و جامعه معلمان است که بتوانند دانش آموز را در مسیری که متناسب به تواناییهای بالقوه و بافعل اوست هدایت نمایند و به مراحل بعدی تحصیل رهنمون سازند.
* گزارش از مرتضی جمشیدی
دیدگاه شما