به گزارش پایگاه خبری تحلیلی صدای دانشجو، به گزارش اردکان گویا، خرانق یکی از پهناورترین بخشهای شهرستان اردکان است که با قرار گرفتن در منطقه حفاظتشده دره انجیر که زیستگاه یوز آسیایی است و ارگ کهن و تاریخی که در آن واقعشده , همچنین خط گذر طریق الرضا که از این مسیر دارای اهمیت بالایی است.
مردمان این روستا نیز همچو دیگر روستاییان زندگی پر از فراز و نشیب داشته و با طبیعت خود را عجین کرده و هرکدام از جایجای محل زندگی خود خاطرهای دارند.
در کنار راه گذر ورودی کاروانسرای خرانق که زیبایی آن زبان زد خاص و عام است و بوی خشت و خام آن تمام خاطرات کوچه های خاکی دوران کودکی را زنده می کند خانه ای وجود داشت که پیرمرد شاعر پیشه با همسر خود در آن زندگی می کرد.
حاج محمد آخوندی و همسرش ربابه آخوندی پسر عمو و دختر عمویی بودند که در سن کم باهم ازدواج کردند و قریب به یک قرن است در کنار هم زندگی می کنند.
ربابه آخوندی در خصوص نحوه ازدواجش گفت: 10 یا 12 سال داشتم که به عقد پسرعمویم در آمدم آن زمان همه براین اعتقاد بودند که عقد پسرعمو و دختر عمو را در آسمان ها نوشته اند، پدرم نیز خوشحال بود که داماد با سوادی دارد. اوایل زندگی خیلی سخت بود اما خوشحال هستم که تا این سن در کنار همسر خود هستم و کودکی و نوجوانی و جوانی و پیری را در خانه او و شریک او بوده ام.
وی افزود: پدرم قصاب بود و از فروش گوشت ها سود خوبی به دست می آورد اما در آن زمان کسی طالب خرید جیگر گوسفند نبود و پدرم بعد از قربانی کردن دام همه فکرش فروش جیگر این دام بود. در آن دوران فقط یک نفر بود که طالب جیگر دام بود که آن هم در قبالش به ما پوست کلوزه می داد که پدرم از آن برای خوراک دامش استفاده می کرد و بسیار هم خوشحال بود.
پیرزن خوش روی روستایی ادامه داد: در گذشته شناسنامه ها را در روز تولد نمی گرفتند و کسی به تاریخ تولد پایبند نبود و هرزمان که می شد برای گرفتن شناسنامه اقدام می کردند، به همین دلیل سن اصلی من و همسرم مشخص نیست.
وی در پایان با گله مندی از صحبت های بی عمل مسئولین گفت: مدت هاست که مسئولین قول وصل کردن انشعاب گاز را به ما داده اند اما هیچ کاری انجام نشده است و ما مجبوریم با کپسول گاز و نفت زندگی خود را بگذرانیم.
به سراغ مرد این خانه رفتیم، مردی که همه پاسخ هایش با شعر و همواره درحال خواندن شعر برای همسرش بود.
محمد آخوندی گفت: از کودکی خواندن و نوشتن را یاد گرفتم و در کنار عمویم که عطار و قصاب بود به حساب رسی مشتریان می پرداختم.
پیرمرد روستایی با اشاره به خاطرات خود از کاروانسرای خرانق افزود: کاروانسرای خرانق از گذشته های دور پذیرای رهگذران بود هر نوبت کاروان جدیدی وارد این منزلگاه می شد و آب کشتخوان نوبت هر کسی بود از خرید کاروانیان بهره می برد و در عوض آب به آنها می داد و از فضولات حیوانات آنها برای زمین هایش استفاده می کرد.
وی افزود: زمانی که کاروانیان بار سفر را می بستند با دیگر روستائیان به مشاعره و قصه گویی می پرداختم و نه تنها آن شعرها را از یاد نبردم بلکه هر کس به خرانق بیاید و سراغی از من بگیرد او را مهمان شعرهایم خواهم کرد.
همسر این پیرمرد روستایی در ادامه صحبت های همسرش گفت: با این که شعر خوانی همسرم باعث شادی لحظه هایم می شد اما تلاوت قران آرامش بخش روح و روانم است و صدای او را در هنگام تلاوت قران بر هر چیزی ترجیح می دهم.
وی ادامه داد: همسرم با این کهولت سن در ماه مبارک رمضان قرآن را سه الی چهار مرتبه ختم می کند و هنوز قدرت آن را دارد که کشاورزی کند و آبیاری کشتخوان هنوز به دست خودش انجام می شود.
انتهای پیام/چ
دیدگاه شما