وقتی دلم می گیرد و هوای تو را دارد میفهمم عاشقت هستم عشق یعنی دلم تنگ است برایت. در دردها و رنج هایم آرامم می کنی و در اشک های شبانه ام دست نوازشت تسکین جانم می شود. لحظاتی که سردم می شود از سوز نگاه این مردم، وجودم گرم می شود به نگاهت. عشق یعنی: قصه ی مهجورم را می شنوی عشق یعنی به قد اندک بضاعتم هم ،تشویقم می کنی عشق یعنی وقتی به بیرحمانه ترین زاویه ساتور نگاه دیگران، ضربه می خورم تو مرهم دردم می شوی عشق یعنی هر چه را نمیبینم از سر نادانی ام، ناگهان ماجرا با تو هویدا و پیدا می شود. عشق یعنی بزرگترین محال دنیا برایم دل بریدن از توست، تویی که به چشممان نیستی ولی بی چشم داشت هستی... شرمسارم و مغبون از این همه عشقت با تمام قلبم، از عشقم به تو می گویم: از عشقی که جنسش، حجمش، و عمقش شبیه هیچ داستان عاشقانه ای نیست.
عشق یعنی، حضور تو در مردمک چشمانم...
آمین منتظر و مترصد همیشگی ات...
مینا عزتی* دانشجوی دانشگاه صنعتی همدان
انتها پیام/
دیدگاه شما