به گزارش صدای دانشجو به نقل از تریبون مستضعفین وحید جلیلی را باید استراتژیست فرهنگ انقلاب، ساماندهندهٔ جبههٔ فرهنگی، منادی عدالتخواهی، اسلام ناب و مردمگرایی دانست.
الف) زندگی وحید جلیلی
وحید جلیلی، در سال ۱۳۵۲ در کوی طلاب، مشهد مقدس به دنیا آمد. پدرش معلمی اصالتاً اهل روستای خوسف بیرجند و مادرش اصالتاً اردبیلی بود. از دورهٔ نوجوانی به فضای هنری علاقهمند شد و آثار هنری را پی میگرفت. در سال ۷۰ راهی دانشگاه امام صادق (ع) شد و در کارشناسی ارشد معارف اسلامی و اقتصاد به ادامهٔ تحصیل پرداخت. از اردوی پیشدانشگاهی جذب بسیج دانشجویی دانشگاه شد و نشریهٔ تفکر بسیجی را پایهگذاری کرد که به دلیل تنگنظریها عمر زیادی نکرد (اما بعدها نشریات دانشجویی معروفی مثل هفتقفل و حیات خود را ادامهدهندهٔ راه آن خواندند)، محوریت در بسیج ادامه داشت تا تنگنظریها حضور انقلابی، عدالتخواهانه و فرهنگی او را در بسیج تحمل نکرد. بعدازاین واقعه در سال ۱۳۷۵ راهی نشریهٔ نیستان سید مهدی شجاعی شد و مسیر را از نویسنده تا جانشین سردبیر طی کرد. با تعطیلی نیستان راهی صداوسیما شد، پسازآن در سال ۱۳۷۹ بهعنوان نویسنده وارد روزنامهٔ ابرار شد، دبیر سرویس مقالات و گفتگوها و سپس سردبیری روزنامه تا سال ۱۳۸۱ ادامه داشت. پسازآن وی با نوشتن طرحی برای انتشار دوبارهٔ ماهنامهٔ سوره وارد حوزهٔ هنری شد و از ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۶ حدود ۳۰ شماره از سوره را در آنجا منتشر کرد. اختلاف بر سر مواضع انقلابی، انتقادی و عدالتخواهانهٔ سوره موجب شد تا مدیریت وقت حوزهٔ هنری و سازمان تبلیغات ادامهٔ حضور او را تحمل نکنند. سپس او نشریهٔ راه را به راه انداخت و حدود ۳۰ شماره آن را منتشر کرد. بهموازات راه، دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب اسلامی را راهاندازی کرد و حرکتهای مختلف آموزشی، تولید محتوا و توزیعی را در حوزههای مختلف شعر و موسیقی، فیلم و پویانمایی، علوم انسانی، لوازمالتحریر، تاریخ شفاهی و از همه مهمتر جشنوارهٔ مردمی فیلم عمار سامان داد که در اولین سالگرد ۹دی شکل گرفت. همچنین با بعضی دیگر از فعالان فرهنگی و سیاسی، قرارگاه عمار را شکل داد. او تحصیلات خود را در سطح دکترا ادامه داد و در پاییز ۱۳۹۳ به جهت همراهی پدر، همچنین حرکت فرهنگی در مشهد مقدس راهی مشهد شد و ضمن ادامهٔ نظارت دورادور بر کارهای دفتر مطالعات، معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد را پذیرفت.
کودکی وحید جلیلی همراه با انقلاب بوده، نوجوانیاش در دههٔ ۶۰ بوده و آموزش نظامی دیدن او برای حضور در جنگ در ۱۵سالگی با پایان جنگ همراه شد. دههٔ۶۰ مشحون از فعالیتهای خودجوش فرهنگی در سراسر کشور با محوریت مساجد و انجمنهای اسلامی بود. دورهٔ ورود او به دانشگاه اما سالهای ابتدایی دولت سازندگی است، رنگ باختن فعالیتهای فرهنگی و عدالتخواهی دههٔ ۶۰، جای خود را به سرگرمی حزباللهیها به مظاهر فساد در خیابانها در قالب برخورد فیزیکی و سپس نهیازمنکرهای جمعی وفردی داد. مظاهر دیگر تهاجم فرهنگی در قالب تجدیدنظرطلبی روشنفکران نمود دارد که با برخورد این نیروها مواجه میشود. بخشی از جریان حزباللهی دههٔ ۶۰، در قالب جریان چپ نیز به این تجدیدنظرطلبی پیوسته است، بخشهای دیگر حزباللهی یا بااحساس خطر از جریان کارگزاران و بعدها دوم خرداد، مشغول دعوای سیاسی با کارگزاران و چپها هستند یا درگیر اعتراضات خیابانی به روشنفکران یا گوشهگیر و درگیر نوستالژی جنگ، اندکی هم با تغییرات همراه شدهاند. دوم خرداد بهعنوان ضربهای سهمگین، این گیجی، سیاستزدگی، برخوردهای سطحی و انفعال را دوچندان میکند. بخش عمدهٔ انرژی حزبالله صرف پاسخ به شبهات، برخورد با نزاعهای امنیتی، بازشناسی تجدیدنظرطلبان و… میشود. ابتدای دههٔ ۸۰ سیاستزدگی و جنجالهای دههٔ ۷۰ از یکسو و مشکلات اقتصادی از سوی دیگر مردم را به ناامیدی از جریانهای سیاسی و بدبینی به آنها رساند و رویکردهای جریان حزباللهی موجب لکنت زبان آنها در برقراری ارتباط با مردم بود. مدیریت فرهنگی کشور نیز به رویکردهای از بالا به پایین، رویکردهای اندیشهای انتزاعی، بازتولید فضای تهدیدمحوری و امتیاز دادن به جریان تهاجم فرهنگی به نام جذب و کارهای زرد روی آورده بود. نشریات و نیروهای گفتمانساز حزباللهی بهتبع یک دهه درگیری با تجدیدنظرطلبان در شرایط افول و انفعال بودند. در این میان وحید جلیلی سر برآورد.
ج) ویژگیهای شخصی جلیلی
جلیلی روحیهٔ بسیجی دارد و در هرلحظه به دنبال این است که نیاز لحظهٔ انقلاب را دریابد، دههٔ ۷۰ فعالیت در بسیج امام صادق (ع) بعد کار مطبوعاتی، رفتن به دانشگاهها، کار هنری در دههٔ ۸۰، نقشآفرینی فعال در ایام انتخابات و فتنه و… . او میتوانست مثل بسیاری از امام صادقیها سریعاً دکترا بگیرد و هیئتعلمی شود یا در عرصهٔ هنری با توجه به استعداد سرشار و ذوق هنری از شاعری تا قرائت قرآن، فضای نویسندگی، ژورنالیسم، شعر و… یک چهرهٔ مهم شود ولی او محور قرار گرفتن برای بالا رفتن بقیه (به تعبیر خود او نردبان یا پل بقیه بودن) و راه انداختن آنها را اولویت دانست. او بسیاری از کارهای پر اسمورسم اما کماثر را به خاطر نیاز لحظههای انقلاب رد کرد. این روحیه باعث شده بسته به نیازهای لحظه پاسخهای متفاوتی بدهد. اگر در دههٔ ۷۰ در پاسخ به فضای سطحی و عملزده بهضرورت تعمیق، کار نظری و غربشناسی عمیق فرامیخواند در دههٔ ۸۰ که فضای انتزاعی، عملگریزی به بهانهٔ فقر تئوریک و غربشناسیهای پستمدرن مد شده به کار عملی دعوت میکند، در شرایط فتنه بسیج نیرو و پمپاژ ایده و انگیزه میکند، در شرایط پسافتنه به فعالیتهای عمیق و مردمی روی میآورد، با جدی شدن خلأ فرهنگی و اجتماعی در مشهد و با نضج گرفتن جریانهایی مثل انجمن حجتیه و… راهی معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد میشود و… . جلیلی ضمن ایده دادن و انجام کار برای مسائل موردی و روز مثلاً شهادت شهید روشن، مذاکرات هستهای، حمله به فلسطین، گرفتن پهپاد آمریکایی و… توجه جدی به کارهای زیرساختی و عدم انجام کارهای سطحی دارد. او بسته به اقتضاء در مقام شاعر، نمایشنامهنویس، صاحبنظر در حوزهٔ تئاتر، منتقد سینما و… ظاهراً شده و سابقهٔ تدریس از مدرسه تا دانشگاه و سخنرانی و برگزاری کارگاه در شهرهای مختلف از خمین تا بروجرد، برازجان، زابل و دهها شهر و روستای دیگر را در کارنامهاش داشته باشد. هرچند در سالهای اخیر به دلیل مشغلهٔ زیاد رفتوآمدش به شهرهای دیگر و حضور در دانشگاهها، حوزهها و… به نسبت به سابق کمتر شده است. در فلان راهپیمایی ممکن است دوربین دستش دیده شود که جلوههای حضور مردم را ثبت میکند و در یک راهپیمایی دیگر از دو روز قبل هزاران کاردستی سادهٔ کودکانه با محوریت پهپاد گرفتهشده از آمریکا را برای توزیع عمومی آماده کرده و به میدان آورده، گاهی مشغول مطالعهٔ مقالات انگلیسی است و مواقعی هم پیش میآید که مثلاً برای کارگردانهای مصری، به عربی سخنرانی میکند، یا برای انقلاب مصر شعار عربی آماده میکند یا به فلان فعال یمنی ایده میدهد. همانقدر که به دانشجوها میدان میدهد با طلبهها و حوزههای علمیه هم برو و بیا دارد، علیرغم نقد نهادهای فرهنگی به نهادهای مختلف از سفرای انقلابی تا فلان مسئول فرهنگی شهری مشورت میدهد.
عدالتخواهی و آرمانخواهی جلیلی مثل بعضی صرفاً محدود به سخنرانیها و جلسات مطالبهگری او نیست، او این آرمانخواهی و عدالتخواهی را زندگی میکند، در زمان حضور در تهران تا مدتها در خانهٔ اجارهای بود و هیچگاه خانه نخرید، اسباب خانهٔ او هم فوقالعاده ساده بود، جلیلی هیچگاه حتی ماشین شخصی نداشت، البته سادهزیستی او باعث نشده بود آراستگی نداشته باشد. زندگی او و درگیر اقتضائات مختلف شدن باعث شده بسیاری روزها تا دیروقت و بعضاً نزدیک سحر سر کار باشد، خانوادهٔ او نیز با این زندگی انقلابی او کنار آمدهاند.
در عمل جلیلی تودههای مردم و مستضعفین محوریت دارند. نوع فعالیت و آرمانخواهی او ناظر به همین مردم و زنده کردن اقدامات این افراد است. متن تودههای مستضعف جنوب شهری مرکز شکلگیری حرکتهای فرهنگی او است. جلیلی در عمل ثابت کرده جریانسازی نیازمند راهبرد، جهاد و به صحنه آوردن مردم، فعال و متشکل کردن آنهاست، نه پول و پشتیبانی مالی. لذا اکثر ایدهها و فعالیتهای او چه در دورهٔ دانشجویی، چهکار مطبوعاتی مثل توزیع پارتیزانی چه بعدها قالبهایی مثل جشنوارهٔ عمار از دل همین رویکرد مردمی بیرون آمد.
وحید جلیلی باوجود ذوابعاد بودن بیش از همهچیز روحیهٔ فرهنگی و مشخصاً هنری دارد. از نوجوانی آثار هنری را مصرف و رصد میکرده حتی در مشهد به دیدن فیلمهای کلاسیک سینما در یکی از پاتوقهای سینمایی میرفته است. در دانشگاه و بسیج، تجربهٔ کار فرهنگی دارد. با محیطهای هنری مثل حوزهٔ هنری مرتبط است و بعد هم که به فضای ژورنالیستی وارد میشود بیش از همهچیز دغدغهٔ فرهنگ و هنر انقلاب با رویکرد عدالتخواهانه و انقلابی دارد. با فضاهای مختلف هنری و فرهنگی مرتبط است و جریانهای آنان را میشناسد. اختلافات، صفبندیها، فرصتها، تهدیدها و… عرصهٔ فرهنگی و هنری را میشناسد. با فعالان مختلف عرصهٔ اندیشه، هنر، رسانه، فرهنگ عمومی، ادبیات، فعالان دانشجویی، سازمانهای مردمنهاد، فعالان بینالمللی و… مرتبط است و بعضاً کار مشترک یا جبههای دارد.
وحید جلیلی مطالعات بسیار گستردهای دارد. از کتابهای نظری، شعری، ادبی، تاریخی و… تا مسائل روز، مقالات اینترنتی، مجلات و اخبار روز را مرتب میخواند و پیگیری میکند، حتی اگر مهمانهایی به غیراز چهرههای اصلی جبههی انقلاب دارد، این مطالعه همزمان با حضور او ادامه دارد. همین اطلاعات گسترده، او را به نکات جدید و ترسیم درست جبههٔ خودی و دشمن رهنمون میکند. بسیاری آثار را بلافاصله یا قبل از انتشار میبیند و آن را به ایده یا کار تبدیل میکند. از شرح اسم تا خاطرات پرویز ثابتی، پایی که جا ماند، شمارههای آخر نشریات خودی و ضدانقلاب، رسانههای مجازی و… .
اطلاعات گسترده، ارتباط با فعالان مختلف، روحیهٔ فرهنگی و خلاق او موجب شده تا وحید جلیلی تبدیل به یک استراتژیست فرهنگی شود که با آسیبشناسی عینی و کلان از حوزهٔ فرهنگ هم برای ترسیم نقشه در حوزهٔ کلان هم برای مشخص کردن اقدامهای خرد در لحظه توانایی یافته است. استراتژیپردازی او هم صرفاً فیلسوفانه نیست، به دنبال تحقق استراتژیها میرود، با فعالان تماس میگیرد، حتی اگر لازم میشود خودش آستین بالا میزند. لذا او چه با امکانات، چه بیامکانات، چه بهعنوان سخنران، ژورنالیست، مدیر دفتر مطالعات و… با یا بدون امکانات، محل رجوع فعالان فرهنگی است.
جلیلی، جبههٔ جدید درگیری نیروهای انقلابی و غربزده را ژورنالیسم یافت؛ ژورنالیسمی که نیروهای ارزشی کمتر بدان بها میدادند و با هجمهٔ تبلیغاتیشان، انقلاب را نقد و نفی میکردند. ضرورت باعث شد به ژورنالیسم روی بیاورد و نشان داد که در این عرصه چقدر توانمند و مبتکر است و در این عرصه هم هنر خودش را نشان داد و مقالات و همینطور ادارهٔ نشریهها که بعضاً تاریخساز هم شد. تیترهای اثرگذار و گزنده، کار نشریه سراسر دارای پیام، بدون عقبنشینی و انجام کار زرد و با حفظ بالاترین استانداردهای هنری پیش رفت. از اولین مقالههای او مثل چه نباید کرد، فقط انصار حزبالله بخواند، در نقد سطحینگریها و اقدامات احساسی دههٔ ۷۰ که کسب عنوان بهترین مقالهنویس فرهنگی کشور را برای او به همراه داشت تا ابرار، سوره و راه بهعنوان گفتمانسازترین مجلهٔ جبههٔ انقلاب و بعد راه نمونهٔ این حرکت است، که علاوه بر استقبال مخاطبین، جوایز متعدد جشنوارهی مطبوعات را کسب کرد. به تعبیر سید مهدی شجاعی در آخرین شمارهٔ نیستان: «حضور جلیلی حال و هوای دیگری به تحریریهٔ نشریه بخشید».
وحید جلیلی جزو آن دسته منتقدینی نیست که تنها به غر زدن مشغولاند تلاش میکند تا به ارائهٔ الگو بپردازد. تجربهٔ دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب یک نمونه است، وی تلاش کرد تا اگر از ضرورت وصل کردن حلقهٔ توزیع بین زنجیرههای تولید و مصرف سخن میگوید در چارچوب توزیع پارتیزانی سوره-راه این هدف را محقق کند، اگر از وصل کردن اندیشه، رسانه، هنر و فرهنگ عمومی سخن میگوید با ایجاد ارتباط و کار مشترک در دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب گامی بهسوی این حرکت بردارد. اگر از ضرورت کار روی فرهنگ عمومی میگوید گامهای اولی را روی لوازمالتحریر، در گام بعد اسباببازی و… بردارد، اگر از شعر و موسیقی انقلاب سخن میگوید در دفتر خود با تولید آثار و حرکتهایی مثل جشنوارهٔ موسیقی ضدآمریکایی طبس گامی در این مسیر بردارد، اگر از ضرورت تولید محتوا برای مجموعههای کف فعالیتهای فرهنگی سخن میگوید تلاش میکند تا با سایت ایام نمونهای از آن را ارائه دهد، اگر از ضرورت نگاه تاریخی سخن میگوید بسته به مأموریت مجموعهٔ خود، روی تاریخ شفاهی فعالیتهای فرهنگی دههٔ ۶۰ تمرکز کند، اگر از نپرداختن مستند، فیلم، سینما و تلویزیون به سوژههای ایران و انقلاب اسلامی سخن میگوید با برگزاری کلاسهای هنر واقعیت با موضوعاتی عینی و… نمونههایی ارائه دهد، اگر از دوری علوم انسانی از جامعهٔ ایران و انقلاب سخن میگوید آن را در قالب سایتهای علوم انسانی با رویکرد انقلابی نمایان کند، اگر از دوری ما از نخبگان جهان اسلام سخن میگوید علاوه بر معرفی این افراد در نشریه در قالب سایت الامه به معرفی و ترجمهٔ مقالات آنها بپردازد و… یعنی جلیلی تلاش کرده بین قول و عمل او فاصله نباشد و اگر دیگران را به مسیری فرامیخواند خود با تحقق بخشی از آن مسیر و ارائهٔ الگو راه را برای بقیه باز کند. او برخلاف بسیاری که با ورود به عرصهٔ عمل، بحثهای نظریشان رنگ میبازد و بهقولمعروف واقعی میشوند، در هر عرصهای پا گذاشته فرصتهای بسیاری در آن عرصه ایجاد و معرفی کرده است و مانند دههٔ آخر زندگی امام که حرفهای محکمتر و به تعبیر غلط رایج تندتری زدند، حرفهای جدیتری را بر مبنای آن فرصتها مطرح میکند. جلیلی برداری با جهت درست دارد، هرچند گاهی اوقات اندازهٔ این بردار کوچک باشد.
او جزو کسانی نیست که یک دوره از زندگی را فعال بودهاند، دورههای قبل یا بعدازآن کاری انجام نداده یا نمیدهند، او در ژورنالیسم و عرصهٔ هنری یک نیروی حرفهای بود، اما دورهٔ فعالیت دانشجویی طولانی و مهمی داشت که زندگی خود و دیگران از آن مؤثر بود. در بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع) در حوزههای فرهنگی و هنری با نگاه فرصت محور و جبههای فعالیت جدی داشت و همین باعث شد به چموخم بسیاری حرکتها آشنا شود. در گیرودار فعالیتهای روتین دانشجویی هم نماند و همین البته موجب شد تا علیه او انگیخته شوند و منجر به اخراج او از بسیج شد.
جلیلی بهمثابهٔ یک استراتژیست و فعال فرهنگی تلاش کرده تا مصداق سخن امیرالمؤمنین: «طبیب دوار بطبه» (پزشکی که به دنبال آدمهای بیمار میگردد و منتظر رجوع آنها نمیماند) باشد. خیل کثیر سخنرانیهای او که در بسیاری موارد بازنشر گفتمان تولیدی اوست، نمونهٔ این مطلب است، درصدها جلسهٔ دانشجویی، فرهنگی، دانشآموزی، مسجدی و… حاضرشده و به طرح دیدگاههای خود پرداخته است. او مثل باقی سخنرانها به گفتن نگاه و پرت کردن مسئله اکتفا نکرده بلکه تلاش کرده است تا با تربیت این افراد آنها را متشکل و هدایت کند، کلاسهای متعدد تحت عنوان نویسندگی بخش زیادی از بدنهٔ دانشجویی و رسانهای کشور را در سراسر دههٔ ۸۰ بهوسیلهٔ او به راه انداخته و جریانسازی کرده است. شکلگیری جنبش عدالتخواه دانشجویی، نشریههای خیزش، هفتقفل و مستضعفین یک نمونه از آنهاست. البته نزدیکی مجموعههایی خاص به او موجب نشد تا او باندی عمل کند، مثلاً باوجود اینکه بعضی مجموعههای خاص با او همراهتر بودند، او به مجموعههای فراگیرتر حزباللهی همراهی بیشتری کرده، یا با همهٔ مجموعههای دانشجویی بهویژه بسیج در سطح دانشگاهها همراه شد. از همه مهمتر او صرفاً پلیس سر چهارراه یا رانندهٔ اتوبوسی نبود که افراد را هدایت میکنند، سر جای خود ثابتاند یا برمیگردند، کارهایی را به راه میانداخت که همه در چارچوب آن حرکت کنند مثل توزیع پارتیزانی، حمایت از عدالتخواهان، مقابله با فتنه، جشنواره عمار و… . در مسیر رفتن به قله بالاتر از بقیه ایستاد و بقیه را نیز با خود بالا برد. او ابزارهای مختلفی برای هدایت و هویتدهی به این مجموعهها پی گرفت، نشریهٔ او کار گفتمانسازی را انجام میداد و به کارهای ولو کوچک در حد توزیع نشریه و کتاب در یک جلسه ضریب میداد تا عملیاتهای او که افراد را در شرایط مختلف به کار مشترک میخواند، مبین این حرکت است، لذا او را در جمعهای مختلف انقلابی از تحصن جلوی مجلس هفتم به خاطر دانشجوی پولی تا تحصن کارتنخوابی، تحصن طلبهٔ سیرجانی (تا زمانی که حرکت او را درست میدانست)، تحصن اعتراض به سیاستهای وزارت علوم در دولت نهم، تحصن فرودگاه مهرآباد در دورهٔ جنگ غزه، جمعهای ساماندهی و اقدام علیه فتنه و… میتوان دید. اگر دانشگاه، مسجد یا… میرود، دنبال شأن و… نیست، جزو معدود افرادی است که بیهیچ چشمداشت مادی یا شأن و… میرود و برایش فرقی ندارد، چه جلسهٔ خصوصی چه عمومی با همان انرژی، انتقال بحث میکند.
جلیلی با آسیبشناسی از آفتابهلگنهای فرهنگی و… جمهوری اسلامی که خروجی ندارند، بر کارمحوری تمرکز دارد، تلاش میکند تا نیروهای بالفعلتر را یافته و بر روی آنها سرمایهگذاری کند، از نیرو بیش از ساعت کار و… خروجی میخواهد تا به آسیبهای دیوانسالاریهای بیخاصیت فرهنگی تبدیل نشوند. نیروسازی را هم در دل کار میبیند و مییابد. این امر باعث شده بعضی او را برنتابند، اما عناصر جدی او را در قامت یک مشاور جدیتر دریابند. این رویکرد باعث شده از کارهای خوب ولو نشناسد، حمایت کند و بعضاً به نیروهای جدید بیش از آشنا توجه داشته باشد. همین کارمحوری باعث شده تا او، بای نحو کان، حتیالمقدور از زیر بار حاشیهها کنار رود. جلیلی صرفاً به دنبال انجام یک کار انفجاری و بعد رها کردن آن نیست، به دنبال تداوم کارهای خویش هم هست.
وحید جلیلی ضمن کارمحوری متوجه تربیت نیروست. از کلاسهای نویسندگی و روزنامهنگاری خودش تا ارتباط مستقیم با نیروهای دانشجویی و فرهنگی تا حلقهای که در فعالیتها او را همراهی کردهاند، تربیت نیروهای جدی صورت گرفته است. بهگونهای که هرکدام از آنها در حوزهٔ خود به نیرویی جدی بدل شدهاند یکی از ویژگیهای این مدیریت قانع نشدن به وضع موجود و استانداردهای فراروندهٔ جلیلی است، بارها شده کارهایی مثلاً ویژهنامه برای نشریه انجامشده، اما او استانداردهای بالاتری را در هنگام ارائهٔ کار به انجام دهنده ارائه داده و این موجب بالا رفتن و رشد نیرو و عدم رضایت آنها به وضع موجود شده است، البته سختیهای بسیاری نیز بر آنها بار کرده است، سختگیریهای جلیلی در کار، پاره کردن یادداشتهای برخی نویسندگان جوان و تازهکار، نگاه کردن اول، وسط و آخر کارهای کلیشهای و عدم وقت تلف آنان کردن، منتشر نشدن چندین ویژهنامهٔ آمادهشده، تماسهای فوری و ضربتی در مواقع مختلف روز و شب، آمادهباش نیروهای همکار وی در مناسبتها یا اتفاقات ملی (که موجب میشود اولویت اول آنها این فعالیتها باشد و بقیهٔ مسائل برایشان در حاشیه قرار بگیرد) و… بخشی از این رشد دادن نیروست و بعضاً موجبات خستگی بعضی نیروها را فراهم آورده است، گرچه بسیاری از آنها هم تصدیق میکنند، حرفهای جلیلی درست است. نیروهایی که با او کارکردهاند عادت کردهاند که نهفقط وسعت خود را ببینند که ظرفیتهای فعال نشدهٔ جدی بهویژه ظرفیتهای جمهوری اسلامی را مشاهده کنند. اگر انقلاب نیاز داشت طولانیترین کارها را در کوتاهترین زمان انجام دهند و در کارهای خود متوقف نمانند و البته نگاه مادی تعدیلیافته به نسبت سایرین بیابند. رویکرد او موجب شده تا نیروهای او مهمترین محورهای قرارگاههای فرهنگی، نشریات، تشکلهای دانشجویی و… باشند. برخلاف تبلیغاتی که به خاطر کارمحوری، مجموعهٔ او را قائم به فرد نشان میدهند، حتی دوری او از دفتر راه و جشنوارهٔ پنجم عمار به خاطر معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد موجب نشد کیفیت کار به نسبت گذشته ذرهای پایین بیاید و نیروهای تربیتشدهٔ او به همان دقت حضورش کارها را پیش بردند. این تربیت نیرو به اقدامات مستقیم او هم محدود نیست، در دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب، بلافاصله بعد از تأسیس رویکرد آموزشی تکنیکی-محتوایی جدی در حوزههای مختلف هنری پی گرفته شد که نسل بزرگی از فعالان مستند، نویسندگی، فیلم داستانی و… در همین چارچوب رشد یافتند. جلیلی جوانگرایی را در عمل جدی گرفته و بسیاری اوقات کارها را به جوانانی که تجربهٔ چندانی نداشتند سپرده و تلاش کرده تا به هدایت آنها بپردازد، از دل همین رویکرد دهها چهرهٔ جدی در حوزههای مختلف ایجاد شدند، بهصورت نمونه جوان دانشجوی سادهای که برای کارهای دفتری به مجموعهٔ او آمده بود، مستندساز شد، جوان دیگری که روحیهٔ پیگیری داشت، یک چهره و مدیر سینمایی شد، جوان دیگری باسابقهٔ کم دانشجویی، تبدیل به یک مدیر فرهنگی آماده شد، جوانان بسیاری وارد فعالیتهای مختلفی نظیر نویسندگی، سینما، موسیقی و… شدند و همهٔ اینها مرهون روحیهٔ جوانگرای جلیلی بود.
جلیلی به چهرهسازی و معرفی چهرههای مهم انقلاب در حوزههای مختلف فرهنگی همت گماشت، بسیاری از چهرههای ادبی، هنری، فکری، رسانهای، حتی چهرههای ملی در حوزههای دفاعی و علم و فناوری بهواسطهٔ جلیلی موردتوجه فعالان فرهنگی قرار گرفت. او به ارتباط با فعالان فرهنگی انقلاب، بهکارگیری آنها در مناسبتهای مختلف و شناخت ظرفیتهای بالقوه و بالفعل آنها همت گماشته مثلاً آهنگران، گلریز و سید ناصر حسینیپور در جشنوارهٔ عمار، راغب در جشنوارهٔ موسیقی طبس و… دیگران را نیز به توجه و استفاده از آنان واداشته است، مثلاً طیف بزرگی از تیپهای مختلف جزو داوران عمار یا سخنرانان درون آن شدهاند، از مسعود شجاعی طباطبایی کاریکاتوریست تا مهدی نصیری فکری، یا سخنرانان عمار، از رحیمپور تا افخمی، پناهیان، دهنمکی، عباسی، شورجه، سعید قاسمی و… را در برگرفته است. شهدای علموفناوری و هستهای بیش از همه بهوسیلهٔ او گفتمان شدند و از بزرگداشت، لوازمالتحریر، چاپ کتاب خاطرات تا حتی نمادسازی در فعالیتهای سیاسی به دنبال بزرگداشت آنهاست. جلیلی از چهرههای مهم و قدیمی استفاده میکند، اما به آنها بسنده نکرده و به معرفی چهرههای جدید و جوان همت گماشته است، بسیاری از شعرای جوان، طنزنویسان انقلابی، منتقدان سینمایی جدید، چهرههای فکری و علوم انسانی و… از طریق او طرحشده و ضرورت رجوع به آنها و استفاده از ایشان جدی شد. این معرفی بتسازی نیست، چهبسا اکثر اوقات بیش از خود افراد به کارهای آنها تأکید میکند، مثلاً به هر بهانهای صحبت کند، حداقل ۳-۴ کتاب معرفی میکند.
جلیلی به احیا و آزاد کردن ظرفیتهای بومی هر منطقه متوجه است. این نگاه بومی از عدالتخواهی و مطالبهگری منطقهای، فعالیتهای بومی محور مرتبط با انقلاب اسلامی مثل بزرگداشت شهید نادر مهدوی برای بوشهر، طرح و بررسی عنصر زیارت در مشهد، بزرگداشت مرحوم سپهونی و گروه سرود دانشآموزیاش در خرمآباد و… نمونهٔ این رویکرد اوست. امری که بعدها در شکل گرفتن مواردی نظیر تاریخ شفاهی نقش جدی ایفا کرد.
یکی از دغدغههای جلیلی از ابتدای دههٔ ۸۰ کار روی فرهنگ عمومی بود که مدیریت وقت حوزهٔ هنری توجهی به طرحهای جلیلی نکرد. وی دریافته بود، رسانه، اندیشه و هنر بهعنوان عرصههای اصلی فرهنگ با بدنهٔ عمومی مردم در بسیاری اوقات ارتباط ندارند و از سوی دیگر مواردی است که زندگی واقعی مردم را شکل میدهد و مبتنی بر نیازهای واقعی است که باید در قالب فرهنگ عمومی به آن نگاه کرد، لوازمالتحریر، اسباببازی، مداحی و… نمونههای این مسئله است. وی در گام اول بر تولید لوازمالتحریر و ازآنبین بر تولید دفتر بهعنوان اولین کار تمرکز کرد که در قالب دفاتر ایام، مسائل مختلف انقلابی، شهدا، پیشرفتهای کشور و… را پوشش داد. همچنین از تلاش برای آماده کردن متون انقلابی فوق برنامه در حوزههایی مثل اقتصاد، مطالعات جنگ، مطالعات منطقهای و… حمایت میکند.
شاید یکی از دورترین عرصهها نسبت به جبههٔ انقلاب، حوزهٔ موسیقی به شمار میآید. دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب اسلامی اما با پرداختن جدی به موسیقی هم سرمایهٔ بزرگ انقلاب را در این حوزه که بهوسیلهٔ چهرههایی مثل گلریز، راغب، شاهنگیان، قرهباغی و… وجود داشت، نمایان کرد، هم بهویژه از فتنهٔ ۸۸ با تولید متراکم کارهایی ماندگار نظیر ایران که کوفه نیست، قلادههای طلا، مرگ بر آمریکا، هیهات مناالذله و… حرکتهایی جدید بین نسل سوم و چهارم انقلاب را کلید زد که شاید جهت دادن و چهره شدن مضاعف حامد زمانی بهعنوان مهمترین نمونهٔ آن بیشتر به چشم آمده است. در همین چارچوب جشنوارههایی مثل جشنوارهٔ موسیقی طبس، همآواز طوفان و… بهوسیلهٔ او و مجموعهاش کلید خورد که بازاری برای معرفی آثار قدیمی و جدید در این عرصه فراهم آورد. همچنین جلیلی به تولید ترانه و شعر و هدایت شاعران انقلابی برای تولید کارهای انقلابی و عدالتخواهانه همت گماشت و نسل بزرگی از این شاعران با او همراهند که عضویت او در هیئت مدیرهٔ موسسهٔ شهرستان ادب، این ارتباط را سیستماتیک کرد.
جلیلی از دورهٔ نوجوانی دغدغهٔ سینما داشت، از قدیمالایام نقد فیلم میکرد که در دورهٔ سوره و راه جدیتر شد، اما در نقد متوقف نماند، به تولید هم همت گماشت و فراتر از آن برای دیگران نیز بازار ایجاد کرد. لیالجشنوارهی عمار نمونهای از جمع خصلتهای مختلف در جلیلی شد. او از ابتدا به دنبال چنین حرکتی نبود، به دنبال پخش فیلمهای مجموعهٔ خود در باب فتنه در صداوسیما و … بود، عدم انجام این کار و باقی نهادها موجب شد او به خلاقیت دست بزند و نمونهای برای دیده شدن این کارها ایجاد کند، در قالب جشنوارهٔ عمار در سال ۱۳۸۹ کارهای تولیدی دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب و سایر مجموعهها را نمایش داده و تقدیر کند. در سالهای بعد با رجوع به سابقهٔ تاریخی پخش فیلمهای جهاد سازندگی در مساجد، روستاها و… ایدهٔ اکران مردمی را به میان آورد و با نگاه جبههای بازاری برای تولیدکنندگان مختلف فیلم، پویانمایی و… فراهم آورد. اکران را هم بهعنوان یک کار قابل تکرار و انجام در همهجا بهعنوان یک فعالیت پرمخاطب و جذاب برای افراد عادی طراحی نمود. همهٔ اینها در مسیر و با استفاده از دانشهای مبتنی بر عمل و تجربه به میان آمد.
فرصتمحوری جلیلی باعث نشده تا تهدیدات را نبیند، متوجه آنهاست و فعالیتهای بسیاری را علیهشان شکل میدهد، از سالروز زدن هواپیما تا نقد لیبرالسرمایهداری که به انواع مختلف مثل ترجمهٔ خودانتقادیهای غربیها شکل میدهد، نقد علوم انسانی موجود، نقد روشنفکران، پاسخ دادن به افاضات روشنفکران مثلاً در پاسخ به سرمقالهٔ مجلهٔ مهرنامه با عنوان لیبرالیسم علیه امپریالیسم تحت عنوان لیبرالیسم علّیهٔ امپریالیسم و… . او علاوه بر توجه ویژه بهنقد جریان روشنفکری، بهویژه روشنفکرزدگی جماعت حزباللهی و مدیران فرهنگی را موردتوجه جدی قرار داده است، روشنفکرزدگیای که موجب شده آنها دچار رویکرد انفعالی در برخورد با روشنفکری یا رفتن به سمت حرکتهای زرد، بیمبنای انقلابی، جذبمحوری و… بروند. او مقابله و واکنش در برابر جریان روشنفکری را جدی گرفته، اما این رویکرد واکنشی منفعلانه نیست فعال است، چارچوبها و اولویتهای اصلی انقلاب را ملاک میگیرد، گوینده، نویسنده و … را با تناقض درونی خودشان درگیر میکند و… از همه مهمتر در کنار واکنشها، کنشهای فعالی را نیز شکل میدهد. او ظرفیتسازی از دشمن را جدی میگیرد مثلاً در سال فتنه وبلاگ و بعدها کتاب اعتراف سبز یا طغلب سبز را انجام میدهد و به تناقضات درونی سبزها و اعتراف آنها به پیروزی جبههٔ مقابل میپردازد. در قضیهٔ فلسطین برخورد با مخالفان داخلی و خارجی مقاومت را جدی میگیرد. او تلاش میکند تا حزبالله را از پاسخ به شبهه به تهاجم به جبههٔ مقابل و رقیب بکشاند، مثلاً در اوج فتنه که نظام و حزبالله به خشونت متهم میشد، او با رویکرد تاریخی خشونتهای خارج از چارچوب تجدیدنظرطلبان مثل کشتار قزوین، سمیرم و ایذه را مطرح میکند و… .
جلیلی بهشدت تملق ستیز است، در برابر کسانی که نسبت به او یا دیگران تملق میکنند برخورد تند نشان میدهد. در ضلع دیگر او بهشدت از آدمهای مدعی، خودنما و حراف متنفر است. افراد قالتاق و به قول خود او بچه تهرون! که فکر میکنند چیزی اضافه بر بقیه دارند و خودنمایی میکنند را بهشدت برخورد میکند.
جلیلی از کسانی نیست که به دنبال کدمحوری باشد نه در عرصهٔ سیاسی و نه مهمتر از آن در نسبت با رهبری. تلاش میکند دستورات و فرامین رهبری را پیگیری کند، از کسانی نیست که دیدارهای خود و دیگران با رهبری را در بوق و کرنا کند، اما اگر دید که رهبری چیزی میخواهد که موردتوجه نیست، یا اولویت جدیدی را مدنظر دارد، بدون اینکه مدام اشاره و ارجاع به رهبری بدهد و بدون اینکه مدام در بوق و کرنا کند که از رهبری یا کانالی شنیده با شدت و تأکید به دنبال مسئله میافتد، بدون اینکه حتی یکبار علنی یا در جمع آدمهایی که با او فعالیت دارند به این مسئله اشاره کند. اگر جایی اولویتها را متفاوت با اولویتهای خود دید بلافاصله تغییر مسیر میدهد حتی از اقرار علنی بهاشتباه بودن مسیر هم ابایی ندارد.
جلیلی شجاعت دارد، چه در ورود به حوزههای مختلف، چه در برخورد با ضدانقلاب و متحجرین چه در رویارو شدن با مشکلات. این شجاعت زمینهٔ عبور از بسیاری نقصها را برای او فراهم کرده است. یکی از جلوههای این شجاعت، شجاعت تغییر مسیر و اعتراف بهاشتباه است. مثلاً دورهای در فضای اشکالات حزباللهیها دههٔ ۷۰ بهتبع فضای وقت بسیج دانشگاه امام صادق (ع) مثل اولویت برخورد با مظاهر بدحجابی یا عروسیهای مسئلهدار و … را از نزدیک لمس کرده بعد که مسیر را اشتباه دیده بلافاصله مسیر درست را پی گرفته و مسیر غلط را نقد کرده و زمینهٔ هدایت بقیه را هم فراهم کرده است؛ یعنی شجاعت باعث شده تا او جستجوگری در مسیر شدن با سرعت و جهت درست و بعضاً با آزمونوخطاهایی روبه رشد باشد. این شجاعت باعث شده تا او برای خود شأنی قائل نباشد، هر کار لازم از سخنرانی، پیگیری، حتی نوشتن شعار، قرائت قرآن و… را انجام دهد. از اینسوی این شجاعت باعث شده تا از صحنه بهراحتی به در نرود، مثلاً بعد از اخراج از سوره این مسئله را مسئلهٔ ملی کرد و آنقدر نامهنگاری و افشاگری کرد تا طرف مقابل منزوی شود، یا در فتنه قبل و بعد از انتخابات علیرغم تبلیغات منفی به صحنه آمد. این شجاعت باعث شده او از درگیر شدن با مشهورات عام یا خاص زمانه بازنماند و این شجاعت، جرئت و جسارت خطر کردن و ورود به عرصههای جدید را برای او فراهم کرده است.
یک عنصر مهم و متأثر از شجاعت و جسارت جلیلی، خلاقیت و ساختارشکنی بیحدومرز اوست. این مسئله از او آدمی متفاوت و آوانگارد ساخته که همیشه سعی میکند گزینههای دیگری بیابد، معرفی و محقق کند و البته موجب شده بهشدت غیرقابلپیشبینی و برای بعضی افرادی که آشنا نیستند یا درک نمیکنند نامنظم و غیرقابلتحمل در فضای عادی به نظر بیاید. نکتهٔ مهم بنا شدن شجاعت و خلاقیت او بر روی توانایی است که موجب ایجاد فرصتهای جدید عینی برای انقلاب شده است.
جلیلی یک مدیر فرهنگی در بخش غیردولتی و این روزها در بخش حکومتی در شهرداری مشهد است ۱۰ سال هم هست که کار اجرایی و سیاستگذاری در سطوح عالی نظام میکند، اما در تمام این مدت ضمن مطالعهٔ مداوم و ارتباط با محیطهای مختلف و طراحی عملیات، از نوشتن مدام بازنمانده است، این نوشتن مدام از حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی تا قالبهای مختلف از نمایشنامه، سرمقاله، بعدالتحریر، گزارش، حتی شعر، ترانه و… را در خود دارد. او به یادداشتنویسی شخصی نیز عادت دارد، که هرگز منتشر نشده است.
یکی از مهمترین اقدامات جلیلی پمپاژ انگیزه است. او در مقاطع مختلف افراد، جبههٔ فرهنگی انقلاب، مجموعههای مردمی و دانشجویی را به حرکت فرامیخواند، با بازخوانی مبانی، با نمایش خلأهای جبهه و اقدامات جبههٔ مقابل، با مقایسه با الگوها و اقدامات ممکن، تبیین جنگ ارادهها و… انگیزش ایجاد میکند، زمانی که افراد کاسهٔ چه کنم بیمبنا در فتنه گرفتهاند حتی به کار بیهوده فرامیخواند، اما بهمحض فعال شدن آنها نقطههای استراتژیک را دست میگذارد و به کار خوب راضی نیست و کار با اولویت را ضروری میداند. این انگیزش، ایجاد قلیان احساسات صرف نیست، بر مبنای آگاهی، اسلام ناب و آرمانهای انقلاب شکل میگیرد. بلافاصله آنها را به منابع اصلی جبههٔ فرهنگی انقلاب از صحبتهای امام تا صحبتهای آقا، مباحث اساتید و… ارجاع میدهد.
او ضمن مرزبندی جدی با دشمن، بهنقد آدرسهای غلط و آسیبهای جبههٔ خودی متوجه است. البته حواسش هست که دشمن و جبههٔ معارض و رقیب از این نقد استفاده نکند و آن را کاملاً درون گفتمانی شکل میدهد. مثلاً جستجوی تفکر حجتیه در بین کارهای حزباللهیها، تهدیدمحوری، سطحی بودن و… را مدنظر دارد. به اسم جبههٔ فرهنگی انقلاب به هر کاری تن نمیدهد. او با بسیاری افراد در فضای فرهنگی و سیاسی مرزبندی دارد، ولی حواسش هست که مرزش با جریان رقیب و معارض با جبههٔ فرهنگی انقلاب قاتی نشود. بهعنوان مهمترین منتقد فرهنگی احمدینژاد حاضر نبود در روزنامهٔ اعتماد که معتقد بود انتقاداتش به احمدینژاد منصفانه نیست از او انتقاد کند، اما در انتخابات دورهٔ دهم ریاستجمهوری که دعوا حق و باطل شد، حاضر شد بهعنوان کسی که رأیش احمدینژاد است، نه نمایندهٔ ستاد، به مناظره با قطبهای دیگر انتخابات بپردازد.
د) ویژگیهای گفتمان جلیلی
بیش از همهچیز امام، اسلام ناب و تقابل آن با اسلام آمریکایی در اندیشه و عمل جلیلی جریان دارد و شاید بتوان بخش عمدهای از اعمال و گفتمان او را تجسم اسلام ناب در یک فعال فرهنگی نامید. او با زدن منطقهایی که دین را به حوزهٔ فردی چه در قالب تئوریهای روشنفکری، چه در قالب مدلهای مذهبی-حجتیهای که بهجای عمل به وظایف اجتماعی اسلام، تنها دین را به حوزهٔ فردی تقلیل میدهند و وظایف دینی نظیر امربهمعروف و نهیازمنکر را به حوزهٔ مظاهری فردی چون حجاب تنزل میدهند، به این موارد معترض است و با شاغول اسلام ناب همهٔ حرکتهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و… را مورد پرسش قرار میدهد. بر این مبنا بسیاری از حرکتهای مذهبی و ارزشی را با سؤال مواجه کرده و عملکرد سیاسیون، مسئولین، مبلغین مذهبی، تشکلها، فعالان فرهنگی و… را موردنقد قرار میدهد. جزوهٔ معروف دین همهی دین است پاسخ به همین دغدغه بود که از سال ۷۵ تا ۷۹ جدیترین محور گفتمان وحید جلیلی بود. به تعبیر او قبل از مشکلات ساختاری، فقدان تفکر انقلابی عامل مشکلات ماست.
یکی از مهمترین وجه ممیزههای جلیلی با بسیاری دیگر از عناصر جبههٔ فرهنگی انقلاب اسلامی جامعیت اوست. او هم دغدغهٔ تمام آرمانهای انقلاب را دارد و هم دغدغهٔ متشکل کردن عناصر مختلف انقلاب هم در عرصههای مختلف فرهنگی، سیاسی و… ورود دارد. با همهٔ اینها اما متشتت در حوزهٔ نظری و همهکاره-هیچکاره در حوزهٔ عملی نیست. در حوزهٔ نظری ضمن توجه به آرمانهای مختلف برای آنها اولویتبندی دارد، در کار جبههای ضمن اینکه تیپهای مختلف را همراه میکند، به خلوص نیز متعدد است و تعامل او با بقیه مصداق وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است که تلاش میکند زیر چتر انقلاب، اسلام ناب، امام و ولایتفقیه همه را جمع کند، منتهی این جمعکردن و وحدت او چنانکه در مکتب ملکوتی جمع این رویکرد را در امام جستجو کرده، رویکرد آشتی ملی و دولت وحدت ملی نیست، مرزبندیها را حفظ میکند، متحجرین و التقاطیها، ساکتین فتنه، فتنهگران، محافظهکاران و متهورین، قالتاقها و جناحیها و… را هدف مرزبندی خود قرار میدهد. در حوزهٔ عملی همکارهای استراتژیک را برمیگزیند.
جلیلی با بازخوانی دوبارهٔ اصول انقلاب، بسیاری از کلیشهها در مورد انقلاب، نظام، جنگ، فعالیت فرهنگی و… را شکست، مثلاً در شهدا این قدرها هم نازنین نبودند نگاههای نوستالژیک و تقلیل شهدا به قلمبهٔ نور بیخاصیت که میتوان تنها نحوهٔ شهادت و ایثار آنان را در جبهه شنید میشکند. فعالیتهای فرهنگی، دانشجویی، سیاسی و… بینسبت با انقلاب را برمبنای اسلام ناب نقد میکند و از دل این تغییر نگاهها، تغییر اولویتها و فعالیتها را رقم میزند.
بر مبنای همین نگاه او عدالت را هستهٔ اصلی اسلام ناب میبیند که گمشدهٔ دههٔ ۷۰ و ۸۰ انقلاب هم هست. او با محور قرار دادن پیامهای آخر امام جنگی که هست را جنگ فقر و غنا میبیند و بر همین مبنا در جنگی که بود، جنگی که هست به فضای غلط حزباللهی که پیام خون شهید را به حجاب و عفاف محدود میکرد، معترض است و نبرد اصلی را به همینجا، مقابله با مفسدان و… میکشاند. او مهمترین مفهومی که در عرصهٔ هنر باید دنبال شود بر اساس پیام امام به هنرمندان عدالت میبیند، در دورهٔ فعالیت مطبوعاتیاش تلاش میکند مقولات عدالت را بر مسائل سیاسی ارجحیت دهد، مثلاً در اوج دعواهای دوم خرداد مرگ یک کودک فقیر چهارمحال و بختیاری هاجر نویدی را مسئله میکند، از دو جناح از مفاسدشان میپرسد و در ارتباطش با محیطهای دانشجویی، طلبگی و مردمی از عدالت و عدالتخواهی سخن میراند. در سوره همین مسئله را تئوریزه هم کرد. عدالتخواهی جلیلی باعث میشد او رفتارهای خلاف اسلام ناب و عدالت دو جناح را ببیند و بر این مبنا در اوج دعوای راست/چپ و اصولگرا/اصلاحطلب او بر مبنای عدالت بهنقد دو جناح پرداخت و هردوی آنها را فاصلهدار با اسلام ناب دانست و بهجای این دوگانهها تلاش کرد تا مستضعف/مستکبر و جبههٔ عدالتخواهی را جایگزین جناحبندی قدرتمحور موجود در جمهوری اسلامی کند. با گفتمانسازی وحید جلیلی تعداد زیادی از دانشجویان وارد این فضا شدند و بعدها از دل بخشی از آنها جنبش عدالتخواه دانشجویی شکل گرفت و بدنهٔ دیگر از آن در دل بسیج دانشجویی و سایر تشکلها به تغییر رویکرد پرداخت. او نهتنها داد عدالت سر میدهد که در این قضیه ورودهای عینی هم دارد، سرسازش نداشتن او با مدیران خطاکار و حمایتش از عدالتخواهان و… نمونهٔ اقدامات او در کنار تلاشش برای مسئله کردن عدالتخواهی است. این عدالتخواهی و درگیری با مدیریت خطاکار نیز موجب شده تا او با برخوردهای متعدد مثل اخراج از نشریهٔ سوره مواجه شود.
جلیلی با توجه به هویت تاریخی تلاش دارد برای فعالان فرهنگی و انقلابی، هویتسازی کند. هویتسازی که هم آنها را در تداوم آن حرکت فرهنگی دههٔ۶۰ که یک دهه قویترین حرکت فرهنگی را بهصورت خودجوش و مردمی شکل داد تعریف میکند، علاوه بر آن برای فعالیتهای هنری سوژههای متعدد خلق میکند. بر این مبنا او از تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی سخن میگوید و در دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب تلاش کرد تا در گام اول تاریخ شفاهی فعالیتهای فرهنگی دههٔ ۶۰ را جمعآوری کند. او معتقد است تاریخ شفاهی علاوه بر انتشار مستقل باید تبدیل به سوژه برای کارهای هنری امروز و برای ماندگار شدن تبدیل به مقالهٔ علمی شود تا مخاطب جهانی نیز با آن ارتباط برقرار کند.
جلیلی با آسیبشناسی ناکارآمدی فعالیتهای فرهنگی در سطح کلان، یکی از مشکلات را بعد از فراموش کردن آرمانهای اسلام ناب، عدم ارتباط فعالان جبههٔ فرهنگی انقلاب باهم میداند، در سال ۷۹ دریکی از مسجد شهدای مشهد (مسجد بناها) بحثی تحت عنوان جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی ارائه میدهد که با تبدیل آن به جزوه، دهها هزار نسخه از آن در کشور توزیع میشود و در طول دههٔ ۸۰ یکی از گفتمانسازترین مطالب در کشور میشود. جلیلی در این جزوه از وجود تشنگی در مصرفکنندگان و وجود تولید بسیار در جبههٔ انقلاب سخن میگوید که مشکل در توزیع این دو را به هم نرسانده است و راهحل آن را شکل دادن جدی حلقهٔ توزیع بین تولید تا مصرف میداند. آثار، عناصر و مراکز تولیدکنندهٔ محتوا در جبههٔ فرهنگی انقلاب بسیارند باید با استفاده از ظرفیت این افراد از اندیشه تا هنر، رسانه و فرهنگ عمومی مخاطبین بالفعل و بالقوه را به مصرف این آثار واداشت. بعدها جلیلی از ضرورت وصل شدن فعالان این ۴ عرصه گفت که باید فعالان اندیشه، هنر، رسانه و فرهنگ عمومی از یکدیگر استفاده کرده و باهم همافزایی کنند، نمونههایش را هم در دفتر خود شکل داد، مثلاً چهرههای نظری را پای فیلم یا ایدههای عملیاتی برای نظر دادن نشاند. تشکیل قرارگاههای فرهنگی یکی از این اقدامات ضروری است که جلیلی تلاش کرد یک نمونهٔ کوچک از آن را در دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب اسلامی نشان دهد. جایی که او بیش از همه تلاش کرده تا نردبان اوج بقیه باشد. او تلاش کرده تا بهجای قرار گرفتن در موضع شهرت، بقیهٔ جبهه را به کار بگیرد، مثلاً محوریترین چهرهٔ جشنوارهٔ عمار اوست اما ظرفیتها و پیشکسوتانی مثل طالبزاده را بهعنوان مسئول جشنوارهٔ عمار تکریم کرده است، این مسئولیت دادن صوری هم نیست و کار را همراه با او و سایر چهرههای جبههٔ فرهنگی جلو میبرد. چهرههای دیگر را در قالبهایی مثل دبیر اکران مردمی به کار میگیرد مثل سید ناصر حسینی پور، آهنگران و… در مواردی که برای جبههٔ فرهنگی انقلاب اتفاقی میافتد مثل رحلت قیصر امینپور یا شهادت احمدی روشن و… محور کار واقع میشود و از دانشجو تا شاعر و هنرمند را بسیج میکند. سخنرانیهای جلیلی عرصهٔ دیگری است که در آن آگاهانه به چهرههایی معیار ارجاع میدهد، یکی از راهبردهای او اهمیت دادن به چهرههاست، حتی او مشخصاً فعالان مختلف را به استفاده از آنها ترغیب میکند، در حوزهٔ عدالت همین رویکرد او باعث شد تا ۱۰-۱۵ چهرهٔ اصلی در قالب یک جبهه، شهر به شهر و دانشگاه به دانشگاه دعوت شوند و از موضع نظری تا هنری و عملیاتی جبههٔ انقلاب را به صحنه بیاورند. همین نگاه جبههای باعث شد او بهجای چند هزار مطلب خودش جز سرمقاله و بعدالتحریر تنها ۳-۴ تا مقاله در سوره و راه، کار کند. رویکرد جبههای او مستلزم بخشی از تسامح نسبت به اختلافات درون جبههایها و حتی اشتباهات آنهاست اما از اقدامات غلط آنها در بزنگاههای تاریخی نمیگذرد، مثل سکوت در شرایط فتنه را نمیپذیرد یا حتی به دوست، همکار و استاد سابقش سید مهدی شجاعی به خاطر حمله به احمدینژاد در انتخابات ۸۸ نقد تند مینویسد. از خصوصیات مهم او ایستادن و دفاع از محصول فرهنگی و کار خودیها در عرصهٔ فرهنگ است و مرعوب فضای انتقادی رایج نمیشود گرچه آثار خودی را هم در صورت ضعف و رویکرد نادرست نقد میکند و هم اینکه اقشار مختلف حزبالله را ریز، حقیر و بیمقدار نمیبیند، در برابر روشنفکران و در مواضع انقلابی پشت انقلابیون میایستد حتی کسانی که قبول ندارد.
لازمهٔ کار جبههای نگاه جهانی است. ظرفیتهای جبههٔ انقلاب محدود به ایران نیست چه در عرصهٔ فرهنگ و چه در کلان نهضت جهانی اسلامی و مقابلهٔ مستضعفین با مستکبرین جبههای هست که باید با مستضعفین و فعالان نهضت جهانی اسلام ارتباط برقرار کرد، آثار، عناصر و مراکز آنان را مثل تولیدکنندگان داخل کشور شناخت، با آنها ارتباط گرفت و کار مشترک انجام داد و از سوی دیگر جبههٔ استکبار، اسلام آمریکایی، جریان تطبیع (سازش) را شناخت و به افشای آنها پرداخت. وی دراستراتژی سطل آب با نقد رویکردهای هیجانی درزمینهٔ جهان اسلام، بهضرورت کار دامنهدار فردی و تشکیلاتی بهجای برگزاری یک سری تجمع روتین میپردازد. معرفی شخصیتهای بینالمللی انقلابی یا منتقدان غربی مانند ظفر بنگاش، مظفر اقبال، یوسف الخباز و دهها شخصیت دیگر مثلاً کارگردان سریال مدیرکل (سریال معروف طنز سوریهای)، کارگردان یا موسیقیدانان معترض غربی و… بر اساس همین رویکرد در کارهای او نمودار شد. پس از سفر به عراق در اوایل اشغال این کشور، انگشت اشارهاش را به سمت ارتباطات میانفرهنگی با عراقیها گرفت، در دفتر مطالعات شعبهٔ تبریز ارتباط با فعالان فرهنگی آذربایجان را پیگیری میکند، فعالان فرهنگی مشهد را برای ارتباط با نخبگان فرهنگی تاجیکستان و افغانستان تشویق میکند. نیروهای فرهنگی افغانستان مهاجر به ایران را تشویق به ثبت و ضبط تاریخ جهاد و بهویژه تاریخ مبارزات هزاران بسیجی افغانستانی در سالهای دفاع مقدس در جبهههای جنگ تحمیلی میکند. اگر تشویق و حمایت عملی جلیلی نبود همین مقدار سند و خاطره و تصاویری که از حضور بسیجیهای افغانستانی عاشق امام در جبهه که تا حالا جمعآوریشده، در گوشه و کنار از بین میرفت و اثری از آن در صفحهٔ تاریخ باقی نمیماند. رویکرد جهانی او مستلزم ارتباطات میانفرهنگی است، اما دراینبین هرآنچه بهنوعی با نظام سلطه و دشمن نسبت پیدا میکند، مورد مرزبندی او واقع میشود، بهصورت نمونه زمانی که بعضی چهرههای فرهنگی غربی که تعامل با آنها برای فرهنگیها و رسانهایهای داخلی معمول و حتی مورد فتخار است به سراغش میآیند، آنها را دستبهسر کرده و برنامهدار میداند.
جلیلی معتقد به تقدم فرهنگ بر سیاست است. بر اساس تاریخ انقلاب وی معتقد است بنیانگذاران اصلی انقلاب وجههٔ فرهنگی داشتند؛ یعنی هرکدام بهجز انقلابی بودن یا سیاسی بودن، وجههٔ اندیشهای، هنری و… داشتند. رهبر انقلاب، شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر و… همه قبل از سیاسی بودن نیروی فرهنگی بودند. امروز اما هم به چهرههای فرهنگی بیتوجهی میشود هم چهرههایی که محل رجوع و گرداننده هستند، صرفاً هویت سیاسی دارند. خروجی این در سطح خرد این است که یک فعال انقلابی در یک شهرستان تنها هویتش عضویت در یک تشکل است نه اینکه توانمندی خاص فرهنگی داشته باشد و جلیلی معتقد است، باید این وضعیت را عوض کرد. در عرصهٔ سیاست هم باید چهرههای دارای پسزمینهٔ فرهنگی و مبنادار را به میدان آورد.
در نگاه جلیلی تودهٔ مردم و مستضعفین محوریت جدی در انقلاب و نظام دارند. باید تودهٔ مردم و مستضعفین را محور گرفت، آگاه و متشکل کرد و به صحنه آورد. او با نفی دستهبندیهای سیاسی موجود از هویت سیاسی حزبالله سخن میگوید یعنی نیروهای حزباللهی بهجای پیادهنظامی احزاب سیاسی باید تلاش کنند تا مثل سالهای اول انقلاب نیروهای اصلح را پیداکرده تلاش کنند وارد صحنه کنند و زمینهٔ انتخاب شدن این نیروها را فراهم آورند. او و دوستانش در انتخابات مجلس ششم در مشهد مجمع تبشیر را راهاندازی کردند و تلاش کردند تا کاندیداهای مستقل حزباللهی را وارد صحنه کنند. در انتخابات مجلس هفتم او تعدادی از جوانان انقلابی و عدالتخواه مشهد مجمع مطالبه انقلاب اسلامی را شکل دادند و با دستخالی کاندیداهای آنها تا نزدیکی پیروزی پیش رفت. مجمع مطالبه سالها بعد بهعنوان یک مجموعهٔ مردمی-مسجدی علاوه بر انتخابات در مسائل مختلف کشور و مشهد با رویکرد عدالتخواهی نقشآفرینی کرد و حتی در انتخابات بعدی نظیر مجلس نهم افرادی را به مجلس فرستاد. بر این مبنا او معتقد است انتخابات برخلاف احزاب سیاسی که تنها برایشان طریقیت نسبت به کسب قدرت دارد، برای حزبالله موضوعیت دارد، بالا بردن فرهنگ سیاسی، طرح آرمانهای انقلاب و گفتمانسازی در فرصتی که گوشها آمادهٔ شنیدن است، ارتباطگیری با مردم، منسجم کردن حزباللهیها و… نمونهٔ این موضوعیت داشتن است. در این نگاه انتخابات، اهم نیست اما مهم است، اگر قدرت را بدون آمادگی و با روشهای غیردینی، غیرانقلابی و غیرعدالتخواهانه به دست بیاوریم ارزش ندارد، چهبسا اگر بازندهٔ انتخابات شویم، اما برنامه بریزیم، فکر کنیم، اپوزیسیون قوی باشیم و با تعمیق به پیروزی واقعی دست پیدا کنیم؛ اولی است. فردای انتخابات مهمتر از خود انتخابات است و مردم نباید مثل احزاب که تقویم کارشان انتخاباتی است به خانه بروند، بلکه باید با مطالبه، آگاهسازی، پیگیری و… کار را ادامه داد. در نگاه او باید در انتخابات با فرهنگهای غلطی مثل دفع افسد به فاسد و اولویت صالح مقبول به اصلح که مستلزم کنار گذاشتن نیروهای جدی است، جلوگیری کرد. او معتقد است لازمهٔ ولایتفقیه، یافتن افراد با صلاحیتهای واقعی و رساندن آنها به مسئولیتهای جمهوری اسلامی است. او جمهوریت را امری استراتژیک و حافظ اسلامیت نظام میبیند که باید برای دفاع از آن و فعال کردن ظرفیتهای آن در حوزههای مختلف اقدام کرد. نگاه مبتنی بر اسلام ناب و مردم او موجب شد او در فضای سیاسی همواره جریان سوم بدون اشکالات جریانات دیگر خلق کند، مثلاً در فضای حمله و دفاع به دولت نهم و دهم که از تقدیس تا مالک اشتر و نفی تا حد فراماسون و… پیش میرفت، او الگوی دیگری وسط آورد.
جلیلی که در دههٔ ۷۰ به عملزدگی و رویکرد سطحی حزباللهیها معترض بود و به تعمیق و کار نظری میخواند، در دههٔ ۸۰ و مشاهدهٔ فضای نظر زدهای که به بهانهٔ فقر تئوریک، شناخت غرب، ذوابعاد و پیچیده بودن مسائل و… عملگریزی میکردند و با مشاهدهٔ نتیجه نگرفتن مدیریت فرهنگی با رجوع به مبانی دینی با اشاره به مواردی مثل مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یعْلَمْ، هر کس به آنچه میداند عمل کند، خدا آنچه نمیداند به او میدهد، وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا، کسانی که درراه ما مبارزه کردند حتماً آنها را به راهمان هدایت خواهیم کرد، مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا، إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقانا، هر کس به خاطر خدا خود نگهدار باشد (تقواپیشه کند) خدا برایش راه خروج قرار میدهد، شما اگر به خاطر خدا خودنگهدار باشید (تقواپیشه کنید) خدا برای شما قوهٔ تشخیص حق و باطل قرار میدهد، معتقد است بخش عمدهٔ مشکلات ما حاصل ندانستنها نیست، حاصل نخواستنهاست. لذا وی فعالان فرهنگی و مسئولین را به عمل به دانستهها و عدم فرار از عمل به بهانههایی نظیر فقر تئوریک فرامیخواند و از تقوای مثقالی و معرفت خرواری سخن میگوید. در نگاه او کار تئوریک برای عمل و از بین بردن ابهامات است و خیلی جاها یقینیات بسیاری هست که فقر تئوریک را منتفی میکند. او مخالف کار تئوریک نیست، خود کار تئوریک جدی کرده و میکند، مخالف عملگریزی به بهانهٔ کار تئوریک و کار تئوریک برای کار تئوریک نه برای عمل است، بر همین مبنا او بر تولید علم بیمصرف میشورد.
وحید جلیلی به تهدیدات متوجه است، اما تهدیدمحور نیست و با تکیهبر فرصتمحوری با تهدیدمحوران مرزبندی دارد. دشمنشناسان دوستفراموش در این چارچوب به این معنا است که افراد بدون توجه به فرصتها تنها بر شناخت تهدیدات و اقدامات دشمن متمرکز میشوند و این تمرکز حتی صورت افراطی هم مییابد، مواردی انتزاعی مثل فراماسونری و… محوریت مییابد، افراد در مقابل اطلاعات ریز از چنین مواردی یا چهرههای جریان معارض انقلاب، اطلاعی از ظرفیتهای بومی و دینی خود ندارند، لذا همیشه در حالت انفعال به سر میبرند. در سوی دیگر بسیاری از چهرهها و حرکتهایی که در قالب مقابله با غرب، غربشناسی و… شکلگرفتهاند خود غربزدهاند و وقتی از مقام نظریهپردازی خارج میشوند و به مقام اجرا میآیند این غربزدگی خروجیهای مشابهی با روشنفکران از جانب آنها ایجاد میکند. نیز فرصتمحوری برخلاف بسیاری فرصتمحوران او را به سادهلوحی نکشانده مثلاً وقتی بر سر تعطیلی سوره با مدیران وقت حوزهٔ هنری و سازمان تبلیغات اسلامی درگیر شد، در برابر ابراز همدردی مهاجرانی، علیه او موضع گرفت، با حمایت کیهان از این پاسخ او و سکوت کیهان در برابر اصل تعطیلی سوره نسبت به این حرکت کیهان هم اعتراض کرد. در نگاه او بین فرصتشناسی و آرمانگرایی و از سمت دیگر تهدیدمحوری و محافظهکاری نسبت وجود دارد.
در چارچوب رویکرد انتقادی جلیلی، بیش از همه مدیریت فرهنگی کشور محل نقد و سؤال است. چراکه مدیران فرهنگی توانایی استفاده از این فرصتهای اصیل و تولیدگران اصلی را دارند، اما نظرزدگی، انفعال، تهدیدمحوری، اشرافیت، جذبمحوری صرف و… موجب شده تا نهتنها به جبههٔ فرهنگی انقلاب و ظرفیتهای درونی چشم نداشته باشند، بلکه ظرفیتهای مختلفی را در اختیار ضدانقلاب و جبههٔ معارض قرار دهند. او در انقلاب فرهنگی منهای فرهنگ انقلابی که موجب اخراج او و تحریریهٔ چهارم سوره از حوزهٔ هنری و گرفتن نشریه از آنان شد به مشکل ذاتی مدیران فرهنگی با اسلام انقلابی اشاره میکند. در غربال یا آهنربا با برشمردن انفعال مدیریت فرهنگی به خاطر نگاه جذبمحور و غربالی که میخواهد صرفاً تولیدات فرهنگی را غربال کند و به خاطر عدم آشنایی و دل بستن به اسلام ناب توانایی داشتن استراتژی و عمل فعال مثل آهنربا و گزینشگری فعال را ندارد، مورداشارهٔ او قرارگرفته است، لذا صداوسیما یکی از مهمترین مکانهایی است که هدف نقد او واقع میشود. دعوای او با مدیریت وقت حوزهٔ هنری و سازمان تبلیغات که او بعد از اخراج از سوره نامههای بیپاسخ خویش به آنان را منتشر کرد، بسیار خواندنی است، مثلاً در دو نامه به رییس سازمان تبلیغات مینویسد: فکر نمیکنم که اگر خبر خاک گرفتن بسیاری از سوژهها و هرز رفتن بسیاری از نیروهایی را که میتوانند نقطهٔ امید جبههٔ فرهنگی انقلاب اسلامی باشند از شما پنهان کرده و حق این سنگر را از شما مطالبه نکنم، خدمتی به شما یا حوزهٔ هنری یا سازمان تبلیغات کرده باشم (۲۶/۱۰/۸۲). افق روزنامهنگاری انقلاب اسلامی را پست و حقیر تعریف نکنید. به قامت بایستید و نگاهی به منطقه و جهان بیندازید. چرا ما تایم و نیوزویک نداشته باشیم؟ چرا ما شخصیتهای مطبوعاتی مستقل منطقهای و جهانی نداشته باشیم؟ سوره میتواند نقطه آغاز حرکت منطقهای و جهانی مطبوعات انقلاب اسلامی باشد. فعلاً میشود با عربی و انگلیسی شروع کرد. اینها شدنی است. ۲۷سال بعد از انقلاب خیانت است اگر به این ظرفیتهای در دسترس به دیدهٔ شعار و خیال و آرزو نگاه کنیم (۸/۳/۸۴).
او در برابر جریان فتنه که باکار رسانهای مدعی اکثریت داشتن بود، معتقد بود در کشور ما عدالت رسانهای نیست، رسانهٔ ملی، رسانههای دیگر، سینما و… همه و همه جامعهٔ ایران را کجقواره نشان داده و با تمرکز روی تهران، روشنفکران و… هم برای خود آنها و هم برای مردم تصویر غلطی ایجاد کردهاند که رأی و خواست اکثریت مردم دیده نمیشود، لذا وقتی در صندوق رأی خواست واقعی نمایش داده میشود، همه متعجب میشوند.
جلیلی در چارچوب اعتقاد به جمهوریت و عدالتخواهی بر مبنای سخنان رهبری به استراتژی مطالبه و آگاهسازی اعتقاد جدی دارد. او معتقد است بسیاری از مسائل کشور حل نمیشود، بهاینعلت که علم وجود دارد اما اراده وجود ندارد و استراتژی مطالبه و آگاهسازی به معنای آگاه ساختن مردم و مطالبه کردن مردم، رسانهها، جنبش دانشجویی و… از مسئولین برای پایبندی به اصول انقلاب و پرداختن به مسائل واقعی عدالت است. بر این مبنا مسئولین اگر ندانند، نتوانند یا نخواهند مطالبهٔ مردمی جلوی این عدم اراده را خواهد گرفت.
جلیلی آرمانخواه است، آرمانخواهی او جدی است و بسیاری اوقات تند است چنانکه حق و عدالت اینگونه است که در مواردی که دارد انحرافهای بزرگ شکل میگیرد تند عمل کرد، اما در کنار این واقعبینانه است، یعنی توجه به ابزارهای موجود دارد، البته نگاهش واقعگرایانه که هرچه داریم همین است و وسع را کوچک ببیند نیست، ابزارهای بالقوه و در دسترس را هم مدنظر دارد. بر این مبنا مثلاً منتقد جدی دولت احمدینژاد و حتی مورد غضب دولت است، اما در انتخابات ۸۸ که جبههٔ مقابل انقلاب را میبیند درصحنه میآید و در برابر جریان غربگرا و قانونگریز از دولت مستقر حمایت جدی میکند. جزو اولین کسانی است که علیه بعضی اقدامات سطحی در حوزهٔ فرهنگی شهرداری احمدینژاد موضع میگیرد، جزو اولین افرادی است که به خطر تفکر حجتیهای در حاکمیت در قالب شاهراه ظهور یا در پشتی منتقد میشود، اما با افراطهای پازل دشمن به نام بزرگنمایی مسئلهای به نام جریان انحرافی همراه نمیشود و… . این بصیرت یک تئوری در پسزمینهٔ خود دارد، به تعبیر خودش: «روش ما در اصل و ابتدا نقد نبوده. ما وارد حوزههایی میشدیم و میدیدیم که میشود کارهای مثبتی انجام بشود، اما نمیگذارند. اینجا بود که ما منتقد میشدیم… آرمانگرایی یعنی جلوگیری از پنهان کردن ظرفیتهای واقعی برای تحقق آرمانها». لذا او معتقد است باید بیش از کارهای انجامشده به کارهای انجامنشده و ظرفیتهای بر زمینمانده انتقاد کنیم. او امکان تحقق اهداف و آرمانها را کاملاٌ واقعی میداند، لذا بسیاری اوقات اعلام میکند، ما واقعبین هستیم نه آرمانگرا و ظرفیتهای بر زمینمانده را متذکر میشود. نقدهای جلیلی در دلش راهکار هست، مثلاً چرا هنر در نماز جمعه ترویج نمیشود در شمارهٔ اول سوره نظر بهضرورت ترویج هنر در نماز جمعه دارد. انتقادات او هم به هدف اصلاح و نه انتقاد و اصالت نقد بود، لذا برای به نتیجه رسیدنش تدبیر، پیگیری و… میخواهد. در نگاه او خطر استفاده نکردن از فرصتها بیشتر از خطر آسیبهاست. او چون نگاه کلان داشت باوجود فشارها و برخوردها مثل بعضی عدالتخواهان دههٔ ۶۰ و… هرگز چپ نکرد. او نشان داد میتوان تندترین رویکرد انتقادی را به سیستم داشت و برخلاف بعضی با اصل سیستم و رهبری درنیفتاد که هیچ همه را برای مطالبات رهبری بسیج کرد و حتی انتقاد را برمبنای مطالبات رهبری شکل داد. او هم مفهوم نقد درونگفتمانی را نهادینه کرد و هم بهصورت عملی به منتقدین آموخت که باید درون گفتمان انقلاب نقد کنند. این انتقاد امیدوارانه و اصلاحی موجب شد او نوع انتقادش با بقیه متفاوت شود، مثلاً او در دورهٔ دولت نهم و دهم بهصورت نظری و عملی نشان داد انتقاد عدالتخواهانه با نقد سیاسی چه تفاوتی دارد. همچنین این نقد او متوجه جبههٔ خودی است، بدون آنکه فرصت استفادهٔ دشمن را فراهم کند، مثلاً بعد از انتشار مقالهٔ چه نباید کرد، به مناظره با حسین اللهکرم در دانشگاه امام صادق (ع) بر سر شهید آوینی و حرکتها و تحلیلهای دههٔ ۷۰ پرداخت، یا در سال ۸۲، در دانشگاه صنعتی شریف مناظرهای ۷ساعته با علیرضا زاکانی مسئول وقت بسیج دانشجویی در محیطی غیرعمومی و در جمع دانشجویان فعال انقلابی داشت که آنجا جملهٔ معروف استراتژیک عمل کردید، ایدئولوژیک عمل نکردید را گفت؛ اما هیچگاه این اختلاف را به معارضه با انصار حزبالله، بسیج یا … تبدیل نکرد.
جلیلی بر اساس توجه به اسلام ناب و آرمانهای انقلاب منتقد وضع موجود دیوانسالاریهاست و با بروکراتها بهصورت جدی مرزبندی دارد، اما در کنار این انتقادات جدی، متوجه ظرفیتهای جمهوری اسلامی است. او معتقد است باید تلاش کرد تا این ظرفیتها در چارچوب اهداف انقلاب به کار گرفته شوند، بخشی از آنها با پیگیری، توجه و ارتباط و بخشی از آنها با مطالبه باید فعال شوند. لذا در برابر افرادی که تنها وسعت خود را میبینند یا اشکالات سیستم را بهانهٔ کار فردی و غیرحکومتی میدانند بهضرورت استفاده از این ظرفیتها ضمن دولتی و کارمندی نشدن کارها توجه دارد. بر این مبنا او ظرفیتهایی مثل قانون اساسی که مورد بیتوجهی واقعشده را ضریب میدهد.
او ضمن نقد علوم اجتماعی و علوم انسانی موجود و تصریح بهضرورت شکستن کلیشههای دیکتاتوریهای غربزدهی علوم انسانی راهحل را پاسخگویی علوم انسانی به مسائل خاص انقلاب اسلامی از زاویهٔ همدلانه میبیند. لذا هم بهنقد علوم اجتماعی موجود میپردازد، هم بهنقد جریانهای موسوم به غربشناسی، علم دینی و…، چراکه به واقعیتهای جامعه و انقلاب نمیپردازند، او بازیها و دوگانههای بیخاصیت استقلال/پیروزیوار در فضای نظری نپذیرفته، به تغییر محل نزاع میپردازد و طرح مسئلههایی مثل دشمن انگاری توسعه را بر هم میزند و معتقد است برای تحول در علوم انسانی باید نظریهپردازی را از میدان واقعیات آغاز کنیم، در نقد هم متوقف نشده و الگوهای ایجابی تولید علم مبتنی بر واقعیت را در نشریههایش، سایتهای علوم انسانی نظیر سایت علوم اجتماعی اسلامی ایرانی ، تارنمای علوم تربیتی رب، مدرسهٔ اقتصاد و سپس در مقالات علمی در مورد تاریخ شفاهی نشان داده است.
روحیهٔ انقلابی جلیلی آمیخته با ژورنالیسم حرفهای او و وجههٔ هنری و فرهنگیاش سبب شد تا ادبیاتسازی کرده و گفتمانسازی جدی شکل دهد، مثلاً در برابر دخالت نیروهای نظامی در انتخابات که در مشهد با لیستهایی با بسملهٔ «هوالمطلوب» شروع میشد، عنوان لیستهای هوالمطلوب را ساخت، در برابر نگاه تهدیدمحوری که در سیاست با بزرگنمایی خطری مثل اصلاحطلبان، میانهروها، جریان انحرافی و… تلاش میکرد تا نیروهای انقلاب را به تن دادن به حداقلها وادار کند، «هلولولو» را ساخت که هم به نام بندر هونولولوی هاوایی شبیه بود هم متضمن لولوسازی و رضایت دادن به هلوهای مورد تأیید سیاسیون و نظامیان خاص داشت، در برابر فتنهٔ سبز، شورش اشرافیت، «عدالت رسانهای» و «جمهوریت» را مطرح کرد و در فضایی که جمهوریت برای حزباللهیها تبدیل به تهدید شده بود، آن را بهعنوان ضامن اسلامیت نظام مطرح کرد، در برابر سینمای ایران این را یک دروغ بزرگ میداند که نه به اصول سینما وفادار است نه به جامعهٔ ایران میپردازد، در برابر رویکردهای نوستالژیک به جنگ، «جنگی که بود، جنگی که هست» را مطرح میکند، در مورد نگاه تقلیلگرایانه به دفاع مقدسعبور از جنگ یک وجبی را مطرح میکند، در برابر مدعیان تقلب و زهرا رهنورد که موسوی را داماد لرستان خوانده بود، واژهٔ «داماد لرستان» و «روشنفکرترین زن ایران» را (بر اساس گفتهٔ موسوی) ابداع میکند، در برابر ادعای رفتار قانونی، «رفتار قارونی» طرف مقابل را نشان میدهد، جشنواره فجر را «جشنوارهی شاهسلطانحسینی» میخواند، همصدایان با رسانههای ضدانقلاب لسانجلسی در داخل را «تهرانجلسی» میخواند، یا در برابر تخریب و نسبت دادن خرافه و هالهٔ نور به جبههٔ انقلاب در انتخابات ۸۸ از «هالهی نور موسوی» سخن میگوید و… به تعبیر خودش تسلیح مفهومی حزباللهیها را در برابر معارضین را بر اساس دستور رهبر انقلاب جدی میگیرد. عباراتی نظیر مدیران فرهنگی پرشیا سوار، صداوسیمای شهرک غربی، سرمایهداری+۱۷ رکعت، یاد شهدا و راه شهدا، میدان مین فعالیتهای فرهنگی و… نمونههای ادبیاتسازی او برای رساندن پیام اسلام ناب به مخاطب و تغییر نگاه اوست.
آوینی در کارها و منظر جلیلی بهمثابهٔ چهره جامع که باید نمونهٔ رفتارش را نه خود رفتارش را تکرار کرد، محل توجه است. از اولین شمارهٔ سوره تا ویژهنامهها و مطالب پیاپی و سخنرانیهای مختلفی که او دربارهٔ آوینی کرده است، تلاش کرده تا مدل تعامل آوینی بافرهنگ و هنر را درآورده و بهروز کند. چنانکه استخراج ۴ رویکرد جبههای، جهانی، تاریخی و انتقادی در اولین شمارهٔ سوره برگرفته از بازخوانی اقدامات آوینی شکلگرفته است. بزرگ کردن ابعاد اجتماعی فراموششدهٔ اسلام در برابر رویکرد معناگرا و معنوی بدون رویکرد اجتماعی نیز نمونهای است که او با الگو گرفتن از حملهٔ آوینی به امثال مخملباف و خاتمی و دفاع او از امثال هیچکاک به آن همت گماشته است. این بهروز کردن بهگونهای است که بعضی از سرداران جبههٔ فرهنگی انقلاب جلیلی را در تراز آوینی و حتی جلوتر از او ارزیابی کردهاند، چنانکه قزوه دربارهٔ او میگوید: «وحید جلیلی برایمان همانقدر عزیز و دوستداشتنی ست که آوینی شهید». بعد از آوینی و بهویژه در حوزهٔ نویسندگی جلال آلاحمد بهعنوان الگویی خوب مدنظر اوست که هم دربارهٔ او زیاد نوشته هم دیگران را به او ارجاع میدهد. گرچه شاید بتوان جلیلی را تکمیل و بهروز شدهٔ پروژهٔ آوینی دانست که بهصورت تشکیلاتی، بخش بزرگی از بدنهٔ جبههٔ فرهنگی انقلاب را سامان داده است، بسیاری مجموعههای جوان در حوزههای مختلف از سازندگان بعضی برنامههای تلویزیونی، مستندسازان، روزنامهنگاران، فعالان دانشجویی، فعالان مردمی، چهرههای نظری، نخبههای سیاستگذاری و طراحان بعضی طرحهای مهم ملی اقتصادی و… خود را مدیون و ادامهٔ حرکت جلیلی میبینند و گفتمان شدن و حتی تحقق نسبی مواردی مثل اسلام ناب، جبههٔ فرهنگی انقلاب، عدالتخواهی، جمهوریت و… مرهون اقدامات جلیلی است.
دیدگاه شما