به گزارش پایگاه خبری تحلیلی صدای دانشجو، عباس روزبهانی،استاد حوزه و دانشگاه در گفت و گو با خبرنگار صدای دانشجو گفت: در سال٢٠١هجرى مأمون ، رجاء بن ابى ضحاك و ياسر خادم را به مدينه فرستاد تا حضرت رضا(ع)را به طرف خراسان حركت دهند، اين دو نفر با دعوت نامه اى كه از مأمون در دست داشتند به مدينه رفته و پس از گفتگوهاى زياد، امام رضا ناچار شد كه بطرف خراسان حركت كند. مأمون به رجاء بن ابى الضحاك دستور داده بود كه امام رضا را از طريق بصره و اهواز و فارس به خراسان بیاورد. و از راه بغداد و كوفه و قم و بلاد جبل عبور نكند ، چرا که در آن هنگام این مناطق تحت تسلط برادران امام رضا بود، اسماعيل بن موسى بن جعفر بر فارس حكومت ميكرد و زيد بن موسى بر بصره و اهواز مسلط شده بود ؛ شايد مقصود مأمون از آوردن حضرت رضا(ع)از اين نواحى اين بود كه مردم از اطراف اسماعيل و زيد پراكنده شوند.
وی گفت: هنگامى كه امام رضا تصميم گرفت از مدينه به خراسان برود عيالات و اهل بيتش را جمع فرمود و فرمان داد تا بر وى گريه كنند و آن حضرت صداى گريه آنها را بشنود. (تا نشان دهد که به جبر و با عدم رضایت خود سفر کرده اند.) ، سپس دوازده هزار دينار در ميان آنها تقسيم كرد، و فرمود: من ديگر بطرف شما مراجعت نخواهم كرد.
روزبهانی در ادامه گفت: مهمترين نكات اساسى مربوط به مسأله ولايتعهدى امام رضا عليه السّلام عبارتند از:
1- هدف مأمون از ايجاد اين جريان. 2- موضع امام رضا عليه السّلام در ناكام گذاشتن مأمون در رسيدن به اين هدف. اين مسأله به طور فراگير توسط علامه سيد جعفر مرتضى در كتاب پر ارزش «الحياة السياسية للامام الرضا» توضيح داده شده است. آنچه از ظاهر رفتار مأمون به دست می آيد آن است كه وى با ظرافت خاصى كوشيد تا وانمود كند كه در اين اقدام، خلوص نيت دارد و از سر حق باورى نسبت به حق علويان و نيز علاقه وافرى که به امام رضا عليه السّلام دارد دست به اين كار زده است. به خوبى روشن است كه واگذارى خلافت به يک علوى، آن هم در شرايطى كه خلفاى عباسى علويان را به شديدترين وجه سركوب میكردند، میتواند هر انسانى را درباره مأمون به اشتباه بيندازد. در جلسه ای مأمون به ایشان عرض کرد : من تصميم دارم خود را از خلافت خلع كنم و شما را بجاى خود برگزينم و با شما بيعت كنم حضرت رضا فرمود: اگر اين خلافت مال تو است و خدا بتو داده جايز نيست خود را خلع كنى و جامه اى كه خداوند بر تن تو آراسته به ديگرى بدهى اگر مال تو نيست نميتوانى چيزى كه مال خودت نيست به من بدهى ؛ بخدا قسم پدرم از از امير المؤمنين عليه السّلام و آن جناب از پيامبر اكرم برايم نقل كرد كه فرموده من قبل از تو از دنيا ميروم ،به وسيله زهر ستم كه ملائكه آسمان و زمين بر من گريه ميكنند و در بلاد غربت كنار هارون الرشید دفن خواهم شد.
روزبهانی درباره عکس العملهای امام رضا در رابطه با پذیرفتن اجباری ولایت عهدی گفت: آن حضرت ابتدا از آمدن به خراسان سرباز زد. طبيعى بود كه نفس اين عمل می توانست براى مأمون يک پيروزى به حساب آيد. امام تا آنجا مخالفت كرد كه رجاء بن ابى ضحاك كه از طرف مأمون آمده بود، مجبور شد امام را به زور به مرو ببرد. كلينى از ياسر خادم و ريّان بن صلت نقل كرده كه: وقتى كار امين پايان يافت و حكومت مأمون استقرار پيدا كرد، او نامه اى به امام عليه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به خراسان بيايد. امام هرگز به درخواست او جواب مساعد نمیداد: فلم يزل المأمون يكاتبه فى ذلك حتّى علم أن لا محيص له و لا يكفّ عنه؛ مأمون پيوسته در اين باره نامه نگارى میكرد تا آن كه امام راه گريزى نديد. چرا كه مأمون دستبردار نبود.
روزبهانی در پایان گفت: وقتى كه امام(ع) میخواست به خراسان برود، هيچكدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد که این دليل روشنى بود بر نارضایتی آن حضرت. امام رضا عليه السّلام در بيان مسائلى كه حق میدانست، از مأمون وحشتى نداشت و در اكثر اوقات به او چنان جواب میداد كه ناراحتش میكرد. اين وضع سبب غضب مأمون و ازدياد عداوتش نسبت به آن حضرت میگرديد. ولى غضب و عداوت خود را هرگز به امام آشكار نمیكرد ، مأمون همانند اجداد جنايتكار خود، به منظور حفظ خلافت، براى كشتن امامى ديگر از امامان شيعه اقدام به توطئه كرده و آن حضرت را با سياست بازيهاى خاص خود به شهادت رساند. در عين حال به مردم چنان وانمود كرد كه از رحلت امام بسيار غمگين و افسرده شده است، به طورى كه سه شبانه روز حاضر به ترك آرامگاه امام نگرديد.
انتهای پیام/چ
دیدگاه شما