به گزارش پایگاه خبری تحلیلی صدای دانشجو، به نقل از ندای ارومیه، حس بسیار تلخی است وقتی متوجه می شویم خانواده ای در این شب های سرد، شب را در کنار خیابان و زیر چند پتو صبح می کند! دردناک تر وقتی است که می فهمیم این خانواده کسی را برای حمایت ندارد و اگر ترحم و همین چند لقمه نان همسایگان نباشد مشخص نیست چه بر سر آنان خواهد آمد.
شاید باورش سخت باشد اما چند روزی است اینجا در ارومیه، شهری که مردمانش به خون گرمی و مهمان نوازی مشهورند، کنجی از تنها پارک محله باغچه معصوم، به محل زندگی خانواده ای بی سرپرست تبدیل شده است.
صاحبخانه چند روز قبل آن ها را از خانه کلنگی که ساکنش بودند بیرون کرده و حالا یک زن سالخورده مانده و چند کودک خردسال و اساسیه ای که در کنار خیابان به امان خدا رها شده است.
پیرزن نه نای راه رفتن دارد و نه آهی در بساط؛ چشمش به دست اهالی محله است تا او و این چند کودک شب را گرسنه بر زمین نگذارند.
حتی تصور آن چه که بر این زن و چند کودک خردسال می گذرد و اضطراب زندگی در محله ای که سرشار از معتاد متجاهر و اراذل و اوباش است نیز هراس آور و تاسف بار است.
نگاه بهت زده و غمگین این کودکان که سهمشان از دنیای کودکانه، آوارگی و زندگی در میان ترس و بدبختی و ناامیدی است هر وجدان بیداری را به تکاپو انداخته و دل هر انسانی را به درد می آورد.
این که مسئولیت رسیدگی به وضعیت این خانواده قانونا با کدام یک از نهادها، ارگان ها، دستگاه ها و... عریض و طویل این شهر است هیچ اهمیتی ندارد.
تنها چیزی که مهم است حل فوری و رسیدگی هر چه سریع تر به این وضعیت اسفناک و دلخراشی است که گریبان گیر این خانواده مستضعف و نیازمند شده است.
بدون شک اگر خدایی ناخواسته در این شب های سرد مشکلی برای این زن و کودکان رخ دهد، نه متولی قانونی رسیدگی به این وضعیت بلکه تمام مردم شهر و در راس آن آقایان صاحب مقام و منصب مسئول اند و این اتفاق لکه ننگی بر پیشانی همه خواهد بود که ما را سزاوار انتقام الهی خواهد کرد.
انتهای پیام/چ
دیدگاه شما