مدیون هستید اگر فکر کنید ما اینجا میخواهیم کسی را تخریب کنیم. ما مثل این مردم همیشه ناراضی و قدر ناشناس و بهانه گیر نیستیم. ما بسیار خوشبختیم که تمام دغدغه های دولتمردان و وزرا و وکلا و رادیو و تلویزیون(البته ببخشید صدا و سیما)!! و بانک مرکزی وغیره و ذالک ، کمک به مردم است و همه برای خوشبختی مردم تلاش میکنند. برای نمونه همین چند روز پیش بود که در مسیر رسیدن به محل کار ناگهان با یک صف طویل المنظر روبرو شدم.
مردم با زور و پیگیری ، پشت یک درِ بسته لابلای هم ایستاده بودند و هر کس که موفق میشد برود داخل همه هورا میکشیدند!! از چند نفر از که در صف بودند پرسیدم: صف برای چیست؟ گفتند ما هم نمیدانیم. فقط مراقبیم که جا نمانیم!! جلوتر رفتم و دیدم روی تابلوی اعلانات نوشته اند «عرضه بزرگترین سبد کالای خانوار همراه با وام 25 میلیونی». خیلی تعجب کردم. ناگهان یک نفر بیرون آمد. بیچاره سبد گشادی را که روی سرش گذاشته بودند به زور میکشید و فقط دو پای او از زیر سبد پیدا بود و با خود زمزمه میکرد: «من و این همه خوشبختی...». گفتم این سبد بزرگ به چه کارتان می آید؟ گفت هر کس این سبد را روی سرش بگذارد یک اتول که به او میدهند هیچ، تازه پول آن را هم با یک وام "لا بلاعوض" !! در اختیارش میگذارند. وقتی بیشتر پیگیر شدم متوجه شدم پشت اين درِ بسته ، يک کارگاه بزرگ سبدبافي است و رؤسای محترم بانک مرکزی با بافتن این سبدها نصف مشکلات ملت را حل کرده اند. با این سبدهای عظیم الجثه مردم دیگر نیاز به آشیانه ندارند. آنقدر بزرگ است که میشود به جای خانه هم از آن استفاده کرد. با خودم فکر کردم چه همت والایی و چه حرکت شایسته ای!!
اما راستی رؤسایی به این بزرگواری و با این درجه از حاتم بخشی، چرا برای وامهای دیگر مثل وام ازدواج هیچ اقدامی نمیکنند و جوانان بیچاره باید برای گرفتن این وامها اینقدر بدبختی بکشند تا بودجه آن تمام شود و دست از پا درازتر به قناعت و درویشی روی آورند. البته بلا شک جوابی موجه برای این سؤال وجود دارد. خوب که فکر کنیم میفهمیم که این سبد جدید مشکل را حل میکند. وام باید چند منظوره باشد. وامهای بی خاصیت ازدواج که کاری جز بدبخت کردن جوانها ندارند اما وقتی این سبد بزرگ را روی سرت میگذارند دیگر به ازدواج فکر نمیکنی چون خرید اتول با پول باد آورده خیلی دلچسب تر است. تازه این اتول حالت یادگاری هم دارد. کسانی که آن را بخرند تا چند سالی که اقساط وام آن را پرداخت میکنند قادر به فروش آن نیستند. بعد از آن هم با یک حساب و کتاب دو دوتا چهارتا ، مبالغی که پرداخت کرده اند به حدی بالاست که دیگر دلشان نمی آید آن را بفروشند. اینجاست که به پای این یادگاری خاطره انگیز پیر میشوند و انصافاً چه چیزی بهتر از این!!. یک تیر و چند نشان؛ هم یادگاری میدهند و هم فرهنگ مصرفی جامعه را تعدیل میکنند. بي اختيار به ياد اين ضرب المثل معروف افتادم : «از درد لاعلاجي به خر ميگن خان باجي». !!
باز هم مدیون هستید اگر فکر کنید ما میخواهیم به مسئولین و اتول های آنها پیله کنیم. این بندگان خدا که کاری جز تولید اتول ملی ندارند. ما چکار داریم که دم اسب و سم قاطر و پای مورچه و دندان شیر و پوزه شانپانزه و روده قورباغه را با هم ترکیب میکنند و یک چیز شگفت انگیز به نام اتول ملی میسازند!! مهم این است که این اتول ها هرچه بیشتر شما را به خدا نزدیک میکند. باور بفرمایید این فضیلت بزرگی برای شماست. چون از لحظه ای که سوار آن میشوید فقط باید به خدا توکل کنید و دائماً دعا کنید که: خدا کند آتش نگیرد؛ خدا کند چپ نکند؛ خدا کند لاستیکش نترکد؛ خدا کند حیوانی سر راهش نیاید که مچاله شود، و اینجاست که بعد از سالم رسیدن به مقصد به معجزات الهی ایمان می آورید. باور کنید هیچ چیزی بیش از این اتول ها نمیتواند در خدا باوری مردم مؤثر باشد. انصافاً خودتان قضاوت کنید حالا که همه چیز را فهمیدید باید متوجه شده باشید که ما اصلاً قصد تخریب نداشتیم و فقط میخواستیم یک ماجرای واقعی را شرح دهیم.
یادداشتی از : دل مشغول
دیدگاهها