به گزارشصدای دانشجو دانشگاه به عنوان جامعهای کوچک از برآیند افکار اجتماع، همیشه در خود سلایق و تفکرات مختلفی را نظاره میکند و در این بین، منطق و استدلالهای گوناگونی را بروز و ظهور میدهد که گاهی برخی از این تفکرات با دیگر تفکرات در تضاد هستند.
اما آنچه مسلم است دانشگاه به دلیل آنکه محل بروز و ظهور تفکر بوده است، هیچ گاه در شأن و منزلت خود نمیداند که صرفاً در تمجید یا تعریف از هر شخص یا گروهی حرفی به میان بیاورد و در این میان بیشتر تمایل به نقد و بررسی هر چیز را در خود میپروراند و البته این نقد، با هدف ساختن یا تکامل هر فکر و ایدهای در مرحلهی عمل است و منافاتی با اصل آن تفکر یا ایده ندارد و این به دلیل ذات دوران دانشجویی است که همه چیز را آرمانگرایانه دنبال میکند و این فعالیتها غالباً در چارچوب عرفی جنبش دانشجویی قابل تحلیل است.
از آنجا که جامعهی ایران پس از انقلاب اسلامی درگیر اتفاقات متعددی شد، جنبش دانشجویی نیز به تبع آن، وارد مراحل گوناگونی گردید. جنبش دانشجویی پس از انقلاب اسلامی را میتوان رفیق جامعهی مدنی و شریک جامعهی سیاسی معرفی کرد که آرمانهای خود را در آرمانهای انقلاب اسلامی تحققیافته میدید.
بر همین اساس بود که دانشجویان (که غالباً عضو انجمنهای اسلامی دانشجویان بودند) از همان ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، نهادهای مردمی از قبیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی و... را تأسیس کردند. البته باید اذعان داشت که در طول سه دههی گذشته، نسبت جنبش دانشجویی با قدرت تغییرهای عمدهای یافته است؛ به طوری که در برخی از این برههها، بخشی از جنبش دانشجویی با ورود به بدنهی قدرت، زمینهی تبدیل شدن به یک پایگاه حزبی را در درون دانشگاه پدید آوردند یا با نفی کامل قدرت، از آن طرف بام سقوط کردند.
باید اذعان داشت دانشگاه به دلیل دارا بودن خاصیت جریانساز و الگوپذیری جامعه از آن، همیشه مورد طمع و نظر جریانهایی بوده است که با هدف قرار دادن این نهاد اجتماعی، قصد تأثیرگذاری بر جامعه را دارند.
تاریخ دانشگاه خوب به خاطر میآورد دورانی را که جریانهای سیاسی با ورود به عرصهی دانشگاه و از میان برداشتن استقلال فکری و آکادمیک آن، به دنبال عرضهی آزادی در محیط دانشگاه بودند؛ در حالی که استقلال فکری یکی از اصول اساسی آزادی به شمار میرود و نمیتوان آزاد بود، اما از جریانهای سیاسی سهم طلب کرد و به نوعی باید گفت در دانشگاه میبایست اولین گام را برای سیر آزادی در استقلال فکری و سیاسی آن جستوجو کرد.1
در همین خصوص میتوان به مجموعهی دفتر تحکیم وحدت در سالهای میانی دههی شصت اشاره کرد که به دلیل اتصال برخی اعضای این اتحادیهی دانشجویی به جریانهای سیاسی خارج از دانشگاه، زمینهی طمع آنها را جهت سوءاستفاده از محیط دانشگاه به نفع جریانهای سیاسی خارج از دانشگاه فراهم آورد که در مقابل چنین رویکردی از سوی جریان چپ سیاسی برخی دولتمردان دورهی سازندگی که به عنوان جریان راست دولتی مطرح بودند، با طرح استدلالهایی همچون اینکه مسئولین دولت از انقلابیون و مورد تأیید امام (ره) و رهبریاند، پس نمیبایست نسبت به آنها انتقاد کرد، اقدام به تخطئهی جنبش دانشجویی کرده و هرگاه انتقادی از نهاد دانشگاه و دانشجو شنیده میشد، جدای از درست یا نادرست بودن، به آن برچسب ضدولایت فقیه میزدند. تا آنجا که در همین برهه و در آبانماه سال 72، رهبر معظم انقلاب با هدف تبیین دیدگاه واقعی ولایت فقیه نسبت به فعالیت سیاسی دانشجویان و از یک سو، عدم تأیید سوءاستفادهی سیاسیون چپگرا از محیط دانشگاه و از سویی دیگر، تخطئهی جریان راست دولتی در عدم بیان دیدگاههای انتقادی دانشجویان بیان میدارند: «بنده دلم میخواهد این جوانان ما، شما دانشجویان، چه دختر، چه پسر... روی این ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیرسیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشوری میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند!؟ بله، اگر حکومت استبدادی باشد، میشود.»
اما دقیقاً در همین زمان و بر خلاف این بیانات، جناح حاکم با کمک دولتمردان سازندگی و با هدف بانشاط جلوه دادن محیط دانشگاه و البته ادامه تفکر تخطئهی صدای واقعی نهاد دانشگاه، در مقابل انجمنهای اسلامی دانشجویان، اقدام به راهاندازی تشکلی موسوم به «انجمن اسلامی دانشجویی» کردند.
در این رابطه، افرادی همچون محسن میردامادی معتقدند سیاستهای خاص دولت هشتسالهی هاشمی رفسنجانی و عدم اجازهی دخالت در سیاست در دوران مذکور توسط دیگر اقشار جامعه، اصلیترین علت رکود و سکون جریان دانشجویی به شمار میرود. البته سؤالی که در مورد این اظهارنظر میردامادی پیش میآید این است که در صورت پذیرش چنین نظری، چگونه میتوان گواه تاریخ در خصوص نقش اساسی دفتر تحکیم وحدت در پیروزی دوم خرداد 76 اصلاحطلبان را نادیده گرفت؟ پس علیالقاعده باید پذیرفت که بر خلاف آنچه متصور میشویم با تغییر دولت سازندگی به دولت اصلاحطلبان، جریان دانشجویی به فضای باز سیاسی دست پیدا کرد، باید آن فضای باز سیاسی را در انتهای دولت سازندگی ثبت نماییم و به دنبال علتها و دلایل چنین تغییر رویکردی از سوی سیاستگذاران وقت بپردازیم.
به طوری که برخی از ریشههای باز شدن یکبارهی دانشگاه را باید در لیست انتخاباتی مجلس پنجم جامعهی روحانیت مبارز و عدم توافق با آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیسجمهور وقت و عضو شورای مرکزی جامعهی روحانیت مبارز در قرار دادن اسامی چند نفر از کسانی که ایشان مد نظر داشتند (همچون عبدالله نوری، عطاءالله مهاجرانی و محسن نوربخش) و ارائهی لیست دیگری با نام «جمعی از کارگزاران سازندگی» جستوجو کرد که به همراه جناح چپ، «فراکسیون حزبالله» را در مجلس پنجم تشکیل دادند.
همچنین ایجاد برخی اختلافنظرها در ادامه منجر به عدم تمکین جامعهی روحانیت مبارز به آقای علیاکبر ولایتی (کاندیدای مورد نظر هاشمی رفسنجانی) در انتخابات ریاستجمهوری سال 76 گردید. بر اساس همین وضعیت بود که دولت سازندگی برای تأثیرگذاری در انتخابات هفتم ریاستجمهوری، به یکباره ظرفیت دانشگاهها را با هدف رأیآوری گزینهی در ظاهر منتقد دولت خود، که با شعار اصلاحطلبی آمده بود و البته فراکسیون «حزبالله» یا همان جمعی از کارگزاران سازندگی (که حامیان دولت آقای هاشمی را در خود جای داده بود!) نیز از او حمایت میکردند، در اختیار افرادی همچون عطاءالله مهاجرانی و جریانهایی مانند حلقهی کیان، به سرکردگی حسین حاج فرج دباغ (عبدالکریم سروش) و برخی از چهرههای مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری مانند سعید حجاریان (معاون سیاسی مرکز)، که در «ماهنامهی کیان» نیز با نام مستعار «جهانگیر صالحپور» مطلب مینوشت، عباس عبدی (معاون فرهنگی مرکز)، محسن کدیور (معاون اندیشهی اسلامی مرکز) و موسوی خوئینیها به عنوان مسئول این مرکز (که همگی با انتصاب از سوی هاشمی رفسنجانی از سال 70 مشغول به فعالیت بودند) قرار داد و آنها نیز به یکباره در درون دانشگاهها به نقد دولت سازندگی رو آوردند.
نتیجه آن شد که دانشگاه و جریان دانشجویی، در کمتر از یک سال، مورد آماج گروههای سیاسی جهت بهرهبرداری انتخاباتی قرار گرفت و محصول آن دولتی بود که بر اساس نقد سیاستهای دولت سازندگی و با شعار توسعهی سیاسی بر سر کار آمد. البته با نیمنگاهی به دولتمردان برآمده از چنین حرکتی و سوابق اجرایی و فکری آنها، بیش از پیش پی خواهیم برد که نه تنها نمیتوان ادعا کرد که دانشجویان نقش اساسی را در انتخابات دوم خرداد سال 76 بازی کردند، بلکه به جرئت میتوان گفت که دوم خرداد 76 سرآغاز فصلی نوین از سوءاستفادهی سیاسیون جریان سیاسی حاکم از جریان دانشجویی در دههی 70 بود و حضور مصطفی معین در رأس مدیریت آموزش عالی کشور (که در دولت سازندگی نیز سابقهی مدیریت وزارت علوم را بر عهده داشت) باعث شد تا ضمن ایجاد فضای باز سیاسی برای جریان وابسته به قدرت، بتواند از تجربهای که در دولت سازندگی برای بسته نگه داشتن دانشگاه بر روی جریانهای مستقل دانشجویی به دست آورده بود، همچنان در جهت حفظ آن تلاش نماید.
در ادامه میتوان گفت که جریان دوم خرداد 76 را باید مبنای تغییر و تحولاتی عمده در فرآیند جنبش دانشجویی کشور دانست؛ چرا که پس از این رویداد، جریانی سیاسی با سوءاستفاده از شعار اصلاحطلبی و القای اینکه رأی به کاندیدای پیروز، رأی مخالفت با نظام جمهوری اسلامی بود، شش ماه پس از دوم خرداد 1376 و در روز 13رجب، طی سخنانی از سوی شیخ حسینعلی منتظری کلید خورد و تلاش کرد تا با نفوذ در بدنهی دانشجویی و تغییر رویکردی آشکار نسبت به گذشتهی آن و همچنین تغییرات عمده در آرمانهای آن، فضای جدیدی را وارد گفتمان دانشجویی کشور کنند که تا پیش از این کمسابقه بود و باید از دوم خرداد 76 به عنوان نقطهی عطفی تحت عنوان «تحرک در عین افول» در دانشگاه یاد کرد.
تحرک به این معنا که سخن گفتن از هردری(!) و توهین به هر چیزی، به خصوص مقدسات مذهبی، تحت عنوان آزادی بیان با هدایت سیاسیون خارج از دانشگاه رایج گشت وافول نیز به این معنا که به تدریج همان آرمانگرایی که علت به وجود آمدن جنبش دانشجویی تلقی میشد، آرامآرام به تاریکی سیر مینمود.
سرعت و پیوستگی تنشهای اجتماعی و سیاسی پیدرپی در اولین سالهای پس از این رخداد، دقیقاً از همین امر تبعیت میکرد؛ به طوری که نفوذ و استحالهی بزرگترین اتحادیهی دانشجویی کشور (دفتر تحکیم وحدت) دقیقاً در همین راستا قابل تحلیل است و مرور تاریخ حاکی از آن است که پس از این رویداد، انجمنهای اسلامی دانشجویان وابسته به دفتر تحکیم وحدت در دانشگاهها، با تغییر رویکردی آشکار نسبت به گذشته و همچنین تغییرات عمده در آرمانهای خویش، فضای جدیدی را وارد گفتمان دانشجویی کشور نمودند که تا پیش از این کمسابقه بود.
تغییر گفتمان در دفتر تحکیم وحدت از سوی اصلاحطلبان رادیکال، بسیار آرام صورت میگرفت و به نوعی نمیتوان مرز مشخصی را برای آن تعیین نمود؛ به طوری که شاهدیم در خردادماه 79، دفتر تحکیم وحدت همچنان در موضعی اصولی پیروزی ملت لبنان بر رژیم اشغالگر قدس را تبریک و تحیت میگوید. حتی در محتوای مطالب و بیانیههایی که نسبت به مسائل داخلی نوشته میشد نیز شاهد ادبیاتی دروندینی و انقلابی از سوی این دفتر در انتهای دههی هفتاد هستیم که کمکم جای خود را به گفتمان بروندینی میداد. به طور مثال، در نامهی سرگشادهی دفتر تحکیم وحدت به سپاه پاسداران، در تیتر نوشته شده بود: «نامهی سرگشاده به برادران ایثارگر و دلاور سپاه» و متن نامه نیز تماماً با چنین ادبیاتی به رشتهی تحریر درآمده بود.
نکتهای که میتوان از آن به عنوان مهمترین دلیل تغییر رویکردها و به مرور زمان، تغییر بنیانهای فکری در دفتر تحکیم وحدت اشاره کرد، همراه شدن با جریانهای سیاسی خارج از دانشگاه و حتی حضور در عرصهی قدرت و به نوعی دنبال نمودن منافع فردی و حزبی است؛ تا جایی که حتی آشکارا در محدود نمودن اندیشههای حضرت امام خمینی (ره) نیز در یک قالب مشخص گام برداشته شد. حرفی که رضا حجتی، عضو وقت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، در روز 21 اردیبهشتماه سال 79 بر زبان جاری ساخت، حقیقتی تلخ از روزگار دفتر تحکیم وحدت بود. در جایی که میگفت: «[دفتر تحکیم وحدت] اندیشههای امام (ره) را در قالب تفکرات خاتمی دنبال میکند.»
از آنجایی که تفکر حاکم بر جریان دفتر تحکیم وحدت دچار چنین خطای تحلیلی و محصول آن تفکر، دچار رفتاری متناقض با آرمانهای دفتر تحکیم وحدت شده بود، زمینهی رشد برخی خردهجریانها همچون قومیتگرایان، چپها، بهاییها، لیبرالها و حتی در ادامه، شیطانپرستها را فراهم کرد.
اما از سویی دیگر، متعاقب برخی حرکتها و انحرافات پدیدآمده در دفتر تحکیم وحدت و راهیابی برخی اشخاص به آن، پای طرح برخی مباحث پیشپاافتاده، بیارزش و غیراصولی در جلسات این دفتر به میان آمد که سرآغاز نوعی ادبیات مبتذل دانشجویی در این دفتر بود. به تدریج این ادبیات رایج شد و مخصوصاً با ورود طیفی که کاملاً دارای افکار و عقاید سطحی بود و بعداً به پیادهنظام شاخهی به اصطلاح مدرن این دفتر تبدیل شد، این ادبیات به طرف نوعی فحاشی و توهین آشکار به اشخاص و ارزشها تغییر چهره داد که همهی اینها محصول جولانگاه شدن دانشگاه از سوی سیاسیونی بود که با چراغ سبز مسئولین وقت وزارت علوم دولت اصلاحات و یا به صورت خوشبینانه نادیده گرفتن چنین سوءاستفادههایی، رغم خورد.
البته در همین زمان، یکی از تضادهای رفتاری افراطیون دفتر تحکیم وحدت این بود که در عین حمله به کلیت نظام و اهانت به بسیاری از اعتقادات اسلامی، کوچکترین نقدی را به سمت مصطفی معین (وزیر علوم وقت جمهوری اسلامی) انجام نمیدادند و به نظر میرسد هنوز بسیاری از ریشههای این تضاد مشخص نشده است که چرا کسانی که هیچ ساختاری را در قالب نظام جمهوری اسلامی به رسمیت نمیشناسند، اما از وزیر علوم چنین نظامی در برهههای مختلف و حتی در انتخابات نهم ریاستجمهوری حمایت میکنند؟
مشارکت سیاسی و حساسیت نسبت به امور سیاسی نیازمند داشتن بینش و آگاهیهای سیاسی دقیق، تحلیل صحیح و منطقی قضایا و تفسیر رفتار شخصیتها، دولتها و جریانات، شرایط داخلی و بینالمللی و بالأخره آزاداندیشی و پرهیز از تعصبات حزبی است.
عدم جولانگاه شدن دانشگاه از سوی سیاسیون به معنای سیاسی نبودن دانشگاه نیست؛ همانطور که رهبری فرزانهی انقلاب نیز چنین انتظاری را دنبال میکنند و با تکرار اعتقاد دیرینهی خود مبنی بر ضرورت وجود روح و نشاط سیاسی در دانشگاهها میفرمایند: «میدانید من از سابق عقیدهام بر این بوده است که در دانشگاه باید روح سیاسى زنده باشد. این یک نشاطى به جوان میدهد. ما جوان بانشاط لازم داریم. دانشگاهى که از سیاست دور باشد و به کلى از سیاست برکنار باشد، این دانشگاه خالى از شور و نشاط خواهد بود. به علاوه که محلى خواهد شد براى رشد میکروبهاى خطرناک فکرى و رفتارى. بنابراین خوب است و باید در دانشگاه سیاست باشد، منتها معناى سیاسى شدن دانشگاه یا حضور سیاست در دانشگاه را نباید اشتباه کرد. معنایش این نیست که دانشگاه بشود یک جایى براى اینکه جریانهاى سیاسى، گروههاى سیاسى، عناصر سیاسى براى اغراض سیاسى بیایند از این استفاده کنند. این نباید باشد. این را باید مانع شد... مثالها و تشبیههاى زیادى میشود براى این موضوع کرد. دیگر آدم نمیخواهد آن را بیشتر توضیح دهد.»[1]
باید بپذیریم که مشارکت سیاسی و حساسیت نسبت به امور سیاسی، نیازمند داشتن بینش و آگاهیهای سیاسی دقیق، تحلیل صحیح و منطقی قضایا و تفسیر رفتار شخصیتها، دولتها و جریانات، شرایط داخلی و بینالمللی و بالأخره آزاداندیشی و پرهیز از تعصبات حزبی است.
مقام معظم رهبری در این زمینه میفرماید: «یک نکتهی اساسی... که من همیشه در مواجهه با دانشجویان، روی آن تکیه میکنم و آن، پیدا کردن قدرت تحلیل مسائل و جریانهای مهم کشور است... ما دو کار سیاسی داریم: سیاستزدگی و سیاستبازی. این یک جور کار است. این را من به هیچ وجه تأیید نمیکنم؛ نه در دانشگاه و نه در بیرون دانشگاه، به خصوص در دانشگاه. یکی هم سیاستگری است؛ یعنی حقیقتاً فهم و قدرت تحلیل سیاسی پیدا کردن که یکی از وظایف تشکلهای دانشجویی این است. من تأکید میکنم تشکلهای دانشجویی... نوع برنامهریزی و کار را به کیفیتی قرار دهید که دانشجو قدرت تحلیل سیاسی پیدا کند، هر حرفی را به آسانی نپذیرد و هر احتمالی را به آسانی در ذهن خودش راه ندهد یا رد نکند. این قدرتِ تحلیل سیاسی، خیلی مهم است.»[2]
باید اذعان داشت که در حال حاضر، خردهجریانهای دگراندیش در سطح دانشگاهها، اعم از قومیتگرا، چپگرا، لیبرال، فمینیسم و... با تبیین استراتژی «دشمن دشمن ما دوست ماست» و دشمن انگاشتن نظام اسلامی، ضمن فراموش کردن اختلافات ریشهای و عمیق میان آنچه ادعای طرفداری از آن را میکردند (که خود نشاندهندهی اتصال همهی این خردهجریانها به یک مدیریت واحد است) قصد فعالیت دارند و در برخی دانشگاهها نیز فعالیتهایی را با بیتدبیریهای مسئولین فعلی وزارت علوم و دانشگاهها و همچنین ارائهی تحلیلی نادرست از پیام انتخابات 24 خرداد 92، همچون 2 خرداد 76، صورت دادهاند تا جریان رادیکال خارج از محیط دانشگاه با سوءاستفاده از پتانسیل دانشگاهها بهترین مجال و «تنها راه» برای امتیازگیری سیاسی از نظام را دنبال کند و برای چندمین بار تئوری بهبنبسترفتهی «فشار از پایین» را از کانال دانشگاه تعریف و دنبال میکند و ماحصل اتاقفکر این جریان استراتژی «سوار شدن دوباره بر دوش دانشگاه» را به مرحلهی اجرا گذاشته است.
به نظر میرسد رهبر معظم انقلاب نیز دقیقاً با علم به همین مسئله، در دیدار اخیرشان در 19 آذرماه سال جاری با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، فرمودند: «این را توجه کنند آقاى فرجىدانا و آقاى (قاضیزاده) هاشمى، نگذارید دانشگاه جولانگاه حرکتهاى سیاسى بشود. اینکه ما جوان را به عنوان یک موتور محرک تحولات سیاسى بپذیریم، حرف من است. من یک وقتى این مطلب را گفتم، بعضى از همین آقایانى که حالا دَم از دانشگاه میزنند، من را ملامت کردند که شما این جوانها را به هوس انداختید، به هیجان انداختید؛ نه، من اعتقاد دارم به این قضیه. نسل جوان در هر جامعه، موتور حرکت تحولات اجتماعى و تحولات سیاسى است؛ به خصوص جوان دانشجو، طبیعتش این است. این حرف دیگرى است. این غیر از این است که ما دانشگاه را محل جولان گرایشهاى سیاسىاى که بعضىشان مخالف با اصل نظاماند یا مخالف با جهتگیرىهاى نظاماند بکنیم. این را باید حتماً مراقبت کنید و جلوى آن را بگیرید. در این زمینه من این جمله را هم عرض بکنم؛ یک میتوانیمی را ملت ما گفته، نگذارید این میتوانیم، تبدیل بشود به عکس آن.»
پینوشتها:
[1].http://iusnews.ir/print.php?pid=30773
[1] دیدار با وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران، 13 بهمن 1388.
[2] دیدار با دانشجویان 25 مهر 1385.
دیدگاه شما