_میخواستم مثل خیلیها، مثل سیاق این روزها... من هم از "آقا" بنویسم... از دوست داشتنش و از آرزو برای خوبتر شدن و بهروزتر بودنش.
اما ژن چریکی ام نگذاشت.
همان که می گوید جایی باش که دیگران نیستند... تازه نگاه کردن به آقا روی تخت و حتی حرف زدن دربارهاش فکر کنم خیلی دل! می خواهد... چیزی که من همیشه کم داشتهام.
_ میخواستم این روزها هشدار بدهم دوباره فتنه اقتصادی را و اشتباه بزرگی به نام "اعتراضات مسالمت آمیز"! در یمن را که خیلی ها این روزها بیانش می کنند.
_ قصد کرده بودم جواب حرفهای داده نشدهی آن فتنه گر در حصر نشدهی ممنوع الخروج را بدهم که دوباره در چاه را باز کرده بود و از انتخابات آزاد و ضرورت برداشته شدن حصر از اولی و دومی و حددار بودن حکومت گفته بود!
_ میخواستم برای شیخ حسن آقای روحانی از این بگویم که ماها مغز خر! نخورده بودیم که از بیست و چند سالگی وصیت نامه هایمان را تا زدیم و توی کویر و ماهور همآغوش مرگ شدیم.
قرارمان این بود شعائر اسلامی زنده بماند نه اینکه حالا جنابتان بیاید و درباره حجاب و "پاسبانها و وَنها" در مشهد حرفهایی را بزند که حضرت عباسی، غیر از ساپورت پوش ها و ایضاً بچه های زایشگاه شرق! هیچکس خوشحال نمی شود!
ببخشید ولی از باب تذکار اینکه این برادر شهیدمان (شهید محمد شامل) که حالا مثل فرشته ها خوابیده است جانش را نگذاشت که حالا 4 تا اشرار بی پدر مادر، چند کیلو تریاک را جابهجا بکنند یا نکنند...
می خواست حجابی که حتماً از خون او هم حتی کوبنده تر است روی سر ناموس ایرانی بماند و حالا خودت قضاوت کن حسن آقای عزیز که این شهید مظلوم، حرفایت درباره حجاب را می پسندد، یا نه؟!
_ میخواستم درباره مثال اخیر سخنرانی آقای مصباح که بحث حمایت سلمان و ابوذر از امیرالمؤمنین را مطرح کرده بود، چند جمله ای قلمی کنم و بگویم مشکل همینجاست که کاندیداهایتان را شبه علی و ابوالفضل و یا گاهی نایب و منتخب امام زمان! می دانید و ماها را شمر!
و از این هم فعلاً بگذریم که کاندیدای منتخبتان می شود خطرناکتر از فتنه و بعد به ملت می گویید سحر شده بود!
_ و باز هم می خواستم اشاره بدهم به این بخش از صحبتهای اخیر شیخ نعیم قاسم در ایران که از تشکیل مؤسسه ویژه مقابله با جنگ نرم در لبنان خبر داده بود و بگویم یادتان هست تحلیل سه سال قبلم را در سایت آی پرس که هشدار داده بودم حزب الله لبنان در معرض هجوم نرم است؟! +
و بگویم به آنهایی که سر یک رسانه نوپا را با کم خردی و هوس و بوی پول، بریدند؛ که بین ما و شماها فرسنگ ها فاصله هست. و چقدر خوب که با هم نیستیم...
*همهی اینها را می خواستم، بنویسم ولی به لطف "شماها" دستگیر درد و دغدغه ام و توضیح و توشیح و تفصیل این حرفها می ماند برای پیشگاه حضرت مادر...
دیدگاه شما