فیلم سینمایی "مادر قلب اتمی" اثر علی احمد زاده که بعد از توقیف بالاخره اجازه اکران گرفت، فیلمی است که می خواهد متفاوت باشد و این تفاوت را با روایت پست مدرنش ثابت می کند. فیلم یک گذر است؛ گذری از واقعیت تا خیال و انتزاع، اما سردر گم کننده و مبهم دست مخاطب را میگیرد و از تونل رئال تا سورئال ذهنش را مشوش می کند.
فیلم با شروعش به جای درگیر کردن از طریق احساس یا اتفاقات داستانی با درگیر نشان دادن زنان فیلم(صحنه های درگیری آرینه با آسانسور و نوبهار با سرویس بهداشتی) نمی تواند مخاطب را همراه سازد و مخاطب با آمدن محمد رضا گلزار کمی تمایل به دنبال کردن فیلم پیدا می کند. فیلم مرز رویا و واقعیت را طی نمیکند، بلکه واقعیتی تحریف شده است که زور میزند خود را شبیه رویا نشان دهد. فیلم بازنمایی وضعیت جوانان در ایران است که کارگردان می خواهد این وضعیت را متناقض و جبری نشان دهد.شروع فیلم نشان دهنده یک نوع سبک زندگی جوانان هست که بعدا با آمدن پلیس(نماد حاکمیت) وضعیت جبری حاکمیت برای ارائه یک سبک زندگی که جوانان نمی پسندند را نشان می دهد، پلیس فیلم بی سواد هست و بی ادب آنقدر که در مورد یک فیلم ضد ایرانی باید ندیده سوال کند نکته بدش را متوجه شود و جایی باز گو کند. بودنش را هم که با اصرار بر شیطان پرست بودن آرینه و نوبهار نشان میدهد.
عنوان فیلم (مادر قلب اتمی) که ظاهراً برگرفته شده از پنجمین آلبوم گروه راک بریتانیایی «پینک فلوید» است همچون کلیت فیلم گنگ است و به نوعی با هدف حس کنجکاوی و درگیر کردن ذهن مخاطب انتخاب شده. هنجار شکنی های مختلف در سکانس های گوناگون فیلم که این روزها عادات سینماگران ایران است و اگر در فیلم ها شوخی های جنسی، آزادی روابط زن و مرد وتیکه های سیاسی نبینیم، باید تعجب کرد.
شخصیت های فیلم در نیامده اند و در حد تیپ باقی مانده اند. از شخصیت ها چیزی نمی دانیم جز یک اسم. کامی و شخصیت مرموز فیلم بی منطق وارد داستان می شوند؛ ولی اگر بخواهیم از در انصاف وارد شویم و از دریچه دیگری به فیلم نگاه کنیم، از شروع (همان درگیری ها با آسانسور و...) تا آخر فیلم فیلم خوب توانسته مشوش بودن ذهن جوانان را نشان دهد خصوصا در صحنه تعریف خواب توسط کامی و رسیدن به تاریخچه ساخت توالت فرنگی.
فقط مشکل این قشر از سینماگر ایرانی نفهمیدن انقلاب اسلامی و نسبت مردم با آن است؛ وگرنه کارگردان فقط روایت گر زندگی جوانان شمال شهر نشین تهران نمی شد، و اگر کمی پایین تر می آمد و با زندگی آن مردم نسبتی برقرار می کرد، شاید فرم و محتوایی دیگر برای فیلمش انتخاب می کرد. آن وقت نام فیلمش بود «قلب مادر» شاید و روایتگر مادرانی که این روزها جوانانشان را در واقعیت تام نه در انتزاع میفرستند برای دفاع از حرم...آری شاید نامش می شد «قلب مادر» اگر به پایین تر سری می زد.
سجاد فخرایی فعال دانشجویی
انتهای پیام/چ
دیدگاه شما