مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 18. مرداد 1394 - 8:36   |   کد مطلب: 15497
کافی است خبرنگار باشی! هر روز به عنوانی خطابت خواهند کرد. بازارش هم که هیچ وقت کساد نمی شود. اتفاقا هر روز هم توسعه می یابد. از معاون مطبوعاتی گرفته تا آبدارچی فلان فصلنامه را می توان خبرنگار خطاب کرد و برایش آرم طرح ترافیک گرفت!

پایگاه اطلاع رسانی صدای دانشجوبه نقل ازدانا ،8 صبح، گوشی ات صدا می کند: دینگ دینگ! هفدهم مرداد، بر طلایه داران راستین خدمت .... روابط عمومی ...!

و تو یاد مدیر این روابط عمومی می افتی که همین دیروز، تو را دلواپس خطاب می کرد. چرا؟ چون تو گزارشی نوشته بودی که در آن رانت خواری مدیر مربوطه را فاش می کرد. چون در گزارشت نوشته بودی که فلان آقازاده، جرمش ثابت شده و هنوز به زندان بازنگشته! چرا؟ چون تو گزارش هایت همه اش علیه مسئولان دولتی است! چرا؟ چون تو در فلان مراسم تودیع و معارفه، دست مدیر جدید را محکم نفشرده بودی؟! چرا چون تو علیه آن مسئولی که مردمی را روستانشین خطاب کرده بود، یاداشت نوشته بودی و هزار چرای دیگر! چرا؟ چون تو علیه معاون مطبوعاتی دولت مطبوع، گزارشی نوشتی و از کیسه خلیفه بخشیدن هایش سخن گفته بودی؟! چرا؟ چون تو دلواپسی!

کافی است خبرنگار باشی! هر روز به عنوانی خطابت خواهند کرد. بازارش هم که هیچ وقت کساد نمی شود. اتفاقا هر روز هم توسعه می یابد. از معاون مطبوعاتی گرفته تا آبدارچی فلان فصلنامه را می توان خبرنگار خطاب کرد و برایش آرم طرح ترافیک گرفت!

راستی همکار محترم، هیچ به این طرح هایی که برای روز خبرنگار کشیده شده اند، دقت کرده اید. هر کسی برداشتی از شغل من و تو دارد. یکی در طرحی، خبرنگار را میکروفن کشیده است، یکی مداد ساده مشکی، یکی خودنویس گران قیمت و یکی هم لنز دوربین یا شاید خود دوربین، یکی هم همه اینها را یک جا جمع کرده و چند تا روزنامه کنارش گذاشته است! شاید اینها، همان تصوراتی است که از خبرنگار بودن ما در ایران مطرح است و من و تو هنوز هم نمی فهمیم، چرا ما را با یک میکروفن مقایسه کرده اند؟! شاید تو هم مانند من این امر را نتیجه سکوت و مودب بودن بیش از اندازه برخی از همکاران در برابر شخصیت ها و مقامات رسمی کشور بدانی و در  دلت، چند تا هم فحش نثار همکار محترمت کنی که " پدر بیامرز، این چه کاری بود که کردی و ..."

 و هر چه عمیق تر می شوی، این بازی واژه ها و تصاویر برایت جالب تر می شود. وقتی به مداد سیاه ساده و خودنویس گران قیمت فکر می کنی! تو را با اینها مقایسه کرده اند و به نوعی به زور هم که شده می خواهند به تو بفهمانند که تو گران قدری! می فهمی؟! گرانقدر! یعنی ارزشت خیلی بالاتر از اینهاست! حالا یا به اندازه یک مداد سیاه یا یک خودنویس گران قیمت! شاید هم دارند به تو طعنه می زنند که تو کدامشان هستی!؟ مداد سیاه ساده ای که ارزشش کم است و با تراشیده شدن، کم می شود!؟ یا آن خودنویسی که گران قیمت است و ظاهر فریبنده اش، نهایتا تا زمانی است که جوهری داشته باشد و ... .

راستی همکار محترم، تا به حال از خودت پرسیده ای که چرا هیچ طرح  و تصویر دیگری از من و تو به ذهن این طراحان متبادر نشده است؟! سوال است دیگر! برای انسانی که هر روز از این و آن سوال می کند، تعجب ندارد اگر یک روز در سال یک سوال را از خودش بپرسد؟! شاید راست گفته باشند:" ما با خودمان نیز درگیریم!"

اما من و تو خوب می دانیم که نه یک مداد سیاه ساده ایم، نه یک خودنویس گران قیمت! لنز دوربین هم نیستیم که فقط ثبت کرده باشیم و خلاص! من و تو یک خبرنگاریم و خبرنگار بودن، یعنی همین!

به راستی حکایتی است، حکایت خبرنگار بودن در این دوران. دردمندی که دردهایش را نباید فریاد بزند. چرا؟ چون" بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون می دن". گام هایتان استوار همکاران دردمند.

فریبرز کلانتری

انتهای پیام/

برچسب‌ها: 

دیدگاه شما

آخرین اخبار