زیر یکی از پُست هاش و در جواب کامنتی که از او خواسته بود: در این موشک باران مراقب باشد؛ مبادا بلایی سرش بیاید، نوشته بود: ” آرزوی من شهادت است!” حسابی متأثر شدم _راستش را که بخواهید، و غبطه خوردم به حال و هواش. جوانی هم سن و سال خودم، دانشجوی رشته ی پزشکی؛ این که بر چه مرام و مسلکی بود؛ نمی دانم، هرچه بود مَرد بود! جگر داشت و زیر باران توپ و تانک داوطلبانه و در بیمارستان غزه به مداوای زن و بچه های بی گناه و به خاک و خون کشیده شده می پرداخت. بیرون بیمارستان هم بیکار ننشسته بود و یک گروه داوطلب خیریه تشکیل داده بود_ با چند تا دیگر از جوانهای هم سن و سال خودش، که دوره می گشت و در پناهگاه ها به امورات مردم بیچاره رسیدگی می کرد.
سنگ اگر بودی از تماشای این عکس ها چهارستون بدنت می لرزید، رسانه ها و شبکه های اجتماعی پُر شده بود از تصاویر بچه های بی گناهی که جلوی چشم جهانیان به وحشی ترین شکل ممکن سلاخی می شدند. ماجرا اما به این سادگی ها نبود: این عکس ها «استیضاح» بشریت بود، استیضاح فرزندان آدم، نه استیضاح؛ که استهزا، استهزای انسانیت؛ استهزای تمدن بشری! این طوری شد که قلبهای خیلی ها شکست، دل هاشان لرزید، نه این جا؛ و نه در غرب آسیا، از ایالات متحده تا شرق دور، و تا استرالیا! مردم به خیابان ها آمده بودند، دل شکسته بودند و خشمگین؛ به خشم آمده بودند از تمسخر انسانیت، از ترور حقیقت پیش چشم دولتهاشان؛ و از سکوت مرگبار مدعیان بشریت و تمدن و دموکراسی و … چهها، این صدای مردم بود! صدای فرزندان آدم، برای این که نشان دهند انسانیت را، برای این که اثبات کنند دروغ می گویند کسانی که دَم از مرگ وجدان می زنند، برای این که خوب فهمیده بودند دولتهاشان هیچ غلطی نمی کنند_ نه این که نخواهند؛ نمی توانند! و برای این که می دانستند با گُرگ مذاکره نمی کنند: توبه ی گرگ مرگ است!
خودش می گفت کفن ها را دیده، کفن هایی که شکم گنده های سعودی به عنوان کمکهای بشردوستانه(!) برای مردم غزه فرستاده بودند_ ” شادی ” را می گویم، همان دانشجوی پزشکی فلسطینی؛ می گفت ما غذا می خواهیم و دارو برای زندگی، نه کفن برای مُردن! از او پرسیدم: چرا سران گروه های مقاومت شرط نتانیاهو برای آتش بس ( یعنی خلع سلاح کامل ) را نمی پذیرند؟ و البته که او به خوبی می دانست مذاکره با این وحشی ها بی معنی ست. می توانستم برق چشمانش را تصور کنم وقتی از « قهرمانان»شان می گفت_ از رزمنده های گروه های مقاومت که در جبهه ها مثل فرشته ها جلوی این وحشی ها قد عَلَم کردند …
از علما شنیده ایم، روز عاشورا با این که می دانست این جماعت وحشی صفت به طفل شیرخواره اش هم رحم نخواهند کرد، روی دستانش بلند کرد؛ سپیدی گلویش را، دست و پا زدن هاش از فرط تشنگی را نشانشان داد، نه این که به مرحمت آن جماعت امیدوار بود؛ نه! می خواست عیار انسانیتشان را بسنجد، حسین _سید الشهدا حجت را بر ایشان تمام کرد! خیال می کنم این بچه ها؛ این شیرخواره ها_ که تصاویر سلاخی شدنشان این طوری و بویژه در این جنگ اخیر رسانه ها و شبکه های اجتماعی را پر کرده بود « علی اصغر » های زمان ما هستند، پروردگار در حال اتمام حجت با اهالی زمین است. هنگام غربال گری فرزندان آدم است! و خداوند چه زیبا با نشان دادن این شیرخواره های به خاک و خون کشیده شده، این « علی اصغر » ها؛ حسینیان را از یزیدیان جدا می کند!
دیدگاه شما